شهریور...

شهریور عاشق انار بود
اما هیچ وقت حرف دلش را به انار نزد...
آخر انار شاهزاده ی باغ بود تاج انار کجا و شهریور کجا !
انار اما فهمیده بود، میخواست بگوید او هم عاشق شهریور است
اما هر بار تا می رسید فرصت شهریور تمام میشد
نه شهریور به انار میرسید
و نه انار میتوانست شهریور را ببیند
دانه های دلش خون شد
و ترک برداشت ...
سالهاست
انار سرخ است
سرخ از داغی و تندی عشق...
و قرن هاست شهریور بوی پائیز می دهد....

 

می خواهمت...


می خواهمت

و نمی دانم

تو به کدامین شب دلگیر بسته ای

که کور سویی حتی

به سیاهی مدام زندگی ام

نتابیده ای

و در کدام آغوش گرم

بی دغدغه آرام گرفته ای

که هیچگاه

خبر از سردی دستهای تنهایم نداشته ای

من چه ساده در تاریکی خیالم

تو را چنان به روشنی باور داشتم

که انگار قطره های باران را ...

من چه کودکانه بودنت را

حتی برای یک لحظه

همیشه بهانه گرفتم

همیشه خواستم

آه...

من چقدر ندانستم

که خواستن های آدم ها

همیشه توانستن نیست...

سیاوش خاکسار

 

ترانه ای ...


ترانه ای باران می شود،

و بارانی ترانه

پشت پرچین آفتاب

پرستویی خواب رفته است

و داغی از رود،

از سینه دریا،

شعله می کشد

ابتدای آسمان

دیروز

انتهایش،

امروز

چیزی به چشم نمی آید،

یادش بخیر...

هلهله  کودکان

دنبال سنجاقک ها...

سید علی میر باذل

 

زیبایی ات بی دلیل نیست...

 

زیبایی ات بی دلیل نیست

تاوان گناه من است

که نه دروغ می گفتم

نه جرات پنهان کردن ضربان دلم را داشتم!

وقتی می خندیدی،

و من از زمان عبور می کردم،

تا این خنده را جاودانه کنم!

دروغ های زنانه

یا ازسر عشق است

یا از سر ترس،

چرا که هیچ کس به یاد نمی آورد

زنی در طول تاریخ،

ادعای پیامبری کرده باشد...

نیلوفر لاری پور

 

اگر این دنیا غریبه پرور است...


اگر این دنیا غریبه پرور است
تو آشنا بمان
تو پایِ خوبی هایت بمان
مردم حرف می زنند
حرف باد می شود
می وزد در هوا
و تو را دورتر می کند
از تمامِ کسانی که
باور
برایشان یک چهار حرفیِ نا آشناست
اگر کسی معنایِ عاشقانه هایت را نفهیمد
بر رویِ عشق خط نکش
عاشقانه هایت را محکم در آغوش بگیر
و بگذار برایِ داشتنش
آغوشت را بفهمند
دنیا
خوب, بد؛ زشت؛ زیبا
فراوان دارد
تو خوب باش
تو زیبا بمان
و بگذار با دیدنت
هر رهگذرِ ناامیدی
لبخند بزند
رو به آسمان نگاه کند
و زیرِ لب بگوید :
هنوز هم
عشق
پیدا می شود ...

عادل دانتیسم