اگر این دنیا غریبه پرور است...


اگر این دنیا غریبه پرور است
تو آشنا بمان
تو پایِ خوبی هایت بمان
مردم حرف می زنند
حرف باد می شود
می وزد در هوا
و تو را دورتر می کند
از تمامِ کسانی که
باور
برایشان یک چهار حرفیِ نا آشناست
اگر کسی معنایِ عاشقانه هایت را نفهیمد
بر رویِ عشق خط نکش
عاشقانه هایت را محکم در آغوش بگیر
و بگذار برایِ داشتنش
آغوشت را بفهمند
دنیا
خوب, بد؛ زشت؛ زیبا
فراوان دارد
تو خوب باش
تو زیبا بمان
و بگذار با دیدنت
هر رهگذرِ ناامیدی
لبخند بزند
رو به آسمان نگاه کند
و زیرِ لب بگوید :
هنوز هم
عشق
پیدا می شود ...

عادل دانتیسم

 

نظرات 11 + ارسال نظر
نبـــی جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 17:22 http://zar1.blogsky.com

با سلام واحترام
وبا آرزوی سلامتی وموفقیت برای شما
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا با وجود تو
شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من زندگانی بخشی
مانا ونویسا باشید

سلام و تشکر از لطفتون

dπa£ جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 14:09 http://www.boghzehpenhan.blogfa.com

مـحبـت زیـادی هـمـیشـه آدم هـا را خـراب مـیکنــد

گـاهـی آدم هـا مـی رونــد...!

نـه بـرای ایـنـکـه دلـیـلـی بـرای مـانـدن نـدارنـد

بـلـکـه آ نـقـدر کـوچـک انـد

کـه تـحـمـل حـجـم بـالای مـحـبـت تـو را نـدارنـد...!

سلام و تشکر ادنا جان

کیان دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 14:14 http://fireboyk.mihanblog.com/

زندگی هیچ گاه به بن بست نمی رسد !

کافیست چشم باز کنیم ...

و راه های گشوده بیشماری را فرا روی خود ببینیم ...

خدا که باشد ؛

هر معجزه ای ممکن می گردد !!!

کیان دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 14:14 http://fireboyk.mihanblog.com/

گاه می رویـم تا برسیـم‎
گاه می رویم تا برسیم...کجایش را نمی ‌دانیم...فقط می‌ رویم تا برسیم ...
بی خبر از آنکه همیشه رفتن راه ، رسیدن نیست .
گاه برای رسیدن باید نرفت باید ایستاد و نگریست . باید دید
شاید رسیده ای و ادامه دادن فقط دورت کند.
باید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده ...

کیان دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 14:11 http://fireboyk.mihanblog.com/

به سراغ من اگر می آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدک هایی است
که خبر می آرند از گل واشده در دورترین بوته خاک
روی شن ها هم نقش سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان
چتر خواهش باز است تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
آدم اینجا تنهاست
و در این تاریکی سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

کیان دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 14:10 http://fireboyk.mihanblog.com/

مثلِ چوب کبریتی میانِ پلک‌های زمین

خواب از سر شهر پرانده ‌است

مردی که تنهاییِ خود را

هر شب در خیابان‌های شهر

سوت می‌زند!

نیلوفر شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 14:56 http://nafasi76.blogfa.com

اگر وقت نداری حالم را بپرسی،
درکت میکنم؛
اگر وقت نداری با من صحبت کنی،
درکت میکنم؛
اگر وقت نداری مرا ببینی،
درکت میکنم؛
اما اگر بعد از تمام اینها، دیگر دوستت نداشتم، اینبار نوبت توست که درکم کنی!

نیلوفر شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 14:56 http://nafasi76.blogfa.com

یک عمر درون خویش تکرار شدم

در گوشه ای از خودم تلنبار شدم

گنجشک به خواب رفته بودم دیشب

امروز ولی کلاغ بیدار شدم

نیلوفر شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 14:55 http://nafasi76.blogfa.com

خوب و بد اشتباه را بگذارید

شیطان و من و گناه را بگذارید

می‌خواهم از این به بعد، آدم باشم

لطفا سر من کلاه را بگذارید

نیلوفر شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 14:55 http://nafasi76.blogfa.com

بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

نیلوفر شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 14:55 http://nafasi76.blogfa.com

نوبهار آمد و از سبزه زمین زیبا شد
بوستان بار دگر دلکش و روح افزا شد
سبزه رویید و چمن سبز شد و غنچه شکفت
باغ یک پارچه آتشکده از گلها شد
بوی گل آورد از طرف چمن باد بهار
موسم گردش دشت و دمن و صحرا شد
ای عجب گر دل بگرفته من وا نشود
اندر این فصل که از باد صبا گل وا شد
وقت آن است که خاطر شود آزاد زغم
باید از شادی گل شاد شد و شیدا شد
مرغ دل در قفس سینه نگیرد آرام
تا غزل خوان به چمن بابل خوش آوا شد
ژاله صبحدم از چشم تر ابر چکید
گشت همخانه گل، گوهر بی همتا شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد