خوش به حال...


 

شب غزل چشمان تو را تمام کرد

من دیگر از چه بسرایم ؟

نگاه کن

اینک آفتاب، از پنجره سر میکشد

و دستانش را پنهانی بر گیسوانم نوازش می دهد...

پنهان نمیکنم تو را دوست دارم...

انکار نمیکنم بگذار بفهمند...

خوش به حال آفتاب که زن نیست

خوش به حال آفتاب که من نیست...

خوش به حال آفتاب که آهسته و نامرئی

همه جا هست

و هر که را دوست دارد،می نوازد بی ترس و بی واهمه

خوش به حال آفتاب که سوختن نمی داند...

خوش به حال آفتاب که عاشق نیست...

خوش به حال تو که خوابیده ای مثل کودکی تازه نفس

و اشکهای مرا نمی بینی

خوش.به حال همه، حتی من ، که عشق تو را به خاک می برم...

 

 

"چیستا یثربی"

تو را گم کرده بودم...

من تو را
گم کرده بودم
سپرده بودمت
به دست خدا...
به اعتبار تمام جاده ها
به انعکاس آیینه
قسم خورده بودم
فراموشت کنم..
من تو را
واقعا گم کرده بودم
و اما هنوز
دل تنگ می شوم
تو در آیینه
خود منی...
تو در تمام جاده ها
همراه منی...
عشق همین است...
همین که یک ذره از تو
می شود تمام من

...


{ علیرضا اسفندیاری }

 

مهم نیست...

مهم نیست
چگونه دوستت داشته باشم
مهم این است که یادت را
در عمق قلبم
چون گنجینه ای دور از چشم دیگران
پنهان کنم
مهم این است که چگونه
پنهان ات کنم
که هیچ کس پیدایت نکند
تنها چیزی که در این دنیا دارم
تو هستی ومن
تو را از قلب ام جدا نمی کنم
همین کافی ست که دستانت
مال من باشد
به دنیا ثابت خواهم کرد
که تو را داشتن می ارزدبه داشتن تموم دنیا


لیلا صابری منش