پرتگاه دلتنگی....



 


چشمانم را که به ویرانه های خیال باز می کنم
سوزواره های حسرتم در جاده های محال

راه می افتند

و از هر وسوسه ی دَم بختی
سراغ تو را می گیرند
دیشب
کنار صندلی ِ پارکِ وعده گاهیمان
صدای شرشر باران
کاسه ی غربتم را پر کرد
نگاهم در پرتگاهِ  دلتنگی
بی تابِ تو شد
مثل روزهائی که لحظه لحظه به من نزدیک می شدی
بوی تو در لاله زار ِ تنهائی ام پیچید
لبخند زدم
لبخند زدی
در انتهای تاریک باورم
انتظاری بی گاه شعله کشید
و عکس تو در قطره های اشکم
از پرتگاهِ دلتنگی
سقوط کرد...


بهرام باعزت

همیشه کسی هست که نیست... !


در حوالی رویاهایم کسی هست که

بعد از هر باران دلتنگی رنگین کمانی می شود برایم

با تار و پود عشق ..

کسی هست که از شوق آمدنش

به استقبال بهار می روند خزانهای عاشقی ام

کسی هست که آسمان تنهایی ام را

با تمام عظمتش به آغوش می کشد

کسی هست که ابرها را وسوسه می کند

به لحن باران

وقتی هوایش در من گل می کند ..

کسی هست که از زخمه های عاشقانه اش

سمفونی بتهوون می شود

موسیقی ذهنم ...

اما

.

.

.

همیشه کسی هست که نیست ... !


عادل دانتیسم

برای تو...

این برگ‌های زرد
به خاطر پاییز نیست
که از شاخه می‌افتند
قرار است تو از این کوچه بگذری
و آن‌ها
پیشی می‌گیرند از یکدیگر
برای فرش کردن مسیرت..
گنجشک‌ها
از روی عادت نمی‌خوانند،
سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند
برای خوش‌آمد گفتن
به تو..
باران برای تو می‌بارد
و رنگین‌کمان
 
ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش
سرک کشیده از پسِ کوه
تا رسیدن تو را تماشا کند.
نسیم هم مُدام
می‌رود و بازمی‌گردد
با رؤیای گذر از درز روسری
و دزدیدن عطر موهایت!
زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
برای تو می‌گردند
و من
به دورِ تو!


یغما گلرویی

`پاییز

سلام پاییز!

می دانی که هر سال فصل ها را ورق می زنم تا تو بیایی

هرسال همین موقع می آیی..

با هیاهو و سر و صدای فراوان..

و من شروع می شوم در تو..

دستی بر سرو رویم می کشی..

و می گویی:

یک سال دیگر پیرتر شدم..

و یک سال هم به تو نزدیک تر...

 

پ.ن: نمیدانم هر سال که می گذرد

یک سال به عمرم اضافه می شود!!؟؟

یا یک سال از آن کم میشود!!؟؟

امروز اولین روز از بقیه عمر منه

"تولدت مبارک خودم"