چشمانم را که به ویرانه های
خیال باز می کنم
سوزواره های حسرتم در جاده های محال
راه می افتند
و از هر وسوسه ی دَم بختی
سراغ تو را می گیرند
دیشب
کنار صندلی ِ پارکِ وعده گاهیمان
صدای شرشر باران
کاسه ی غربتم را پر کرد
نگاهم در پرتگاهِ دلتنگی
بی تابِ تو شد
مثل روزهائی که لحظه لحظه به من نزدیک می شدی
بوی تو در لاله زار ِ تنهائی ام پیچید
لبخند زدم
لبخند زدی
در انتهای تاریک باورم
انتظاری بی گاه شعله کشید
و عکس تو در قطره های اشکم
از پرتگاهِ دلتنگی
سقوط کرد...
بهرام باعزت
انسانها چه زود فراموش می کنند برای مدتی محدود میهمان دنیایند
بنا می کنند ، آنچه را در آن سکونت نمی کنند
جمع می کنند ، آنچه را که نمی خورند
و آرزو می کنند ، آنچه را که به آن نمی رسند
پیامبر اکرم (ص)
گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام
با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام
گر به ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین
باز هم مشتاق روی دلکش جانانه ام
یا ابا صالح المهدی
سلام . وب عالی دارین افزین . به من هم سری بزن خوشحال میشم
دلم خوش نیست
غمگینم
کسی شاید نمیفهمد
کسی شاید نمیداند
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی
عجب احساس زیبایی
تو هم شاید نمیدانی
سلام
ﺭﻓﺖ !!!!!....
ﺧﺠﺎﻟﺖ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ
" ﺩﻭﺳـــــــــــــــﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ"
ﺩﻟﻢ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ :
" چه کرﺩﯼ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﻢ "
ﻏﺮﻭﺭﻡ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ :
" ﻧــــــــــــــــــــﺮﻭ" ... ﺑﻤﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻟـــــﻢ"
ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺶ ﮐﻨﻢ ...
ﻋﻘﻠﻢ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﺑﮕﻮﯾﻢ :
" ﺑﺮﮔــــــــــــــــــــﺮﺩ "
ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ
" ﻧﻔــــــــــــــــــــﺲ " ﺑﮑﺸﻢ
"ﻗﺴﻤــــــــــﺖ " ...
ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﺑﺮﺳﺪ ...
ﻭﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ...
" ﺧـــــــــــــــــــــــــﺪﺍ "
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺰﺭﮔﯿﺶ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ .. !
درود دوست عزیز
وبلاگ زیبایی داری
و چـقدر دیــــر می فـــهمیم کـه
زنـ ـ ـ ـ ـ ـ ـدگـ ـ ـ ـی
همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم !
سلام و تشکر از شما
گفتم ای جنگل پیر
تازگیها چه خبر؟
پوزخندی زد و گفت:
هیچ! کابوس تبر...
گفتم از چوب درختان بهار
چه کسان بهره برند؟
گفت آنان که درختند
و به ظاهر تبرند
گفتم اما
مگر از جنس خودت نیست تبر؟
پوزخندی زد و گفت:
تازگیها چه خبر؟
روزها پر و خالی می شوند
مثل فنجان های چای در کافه های بعد ازظهر
اما ..
هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
اینکه مثلا تو ناگهان
در آن سوی میز نشسته باشی …
رسول یونان ..
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میــان لاله و گـــل آشیـــانـــی داشتم
گــرد آن شمع طرب می سوختـم پروانه وار
پــای آن ســـرو روان اشـــک روانـــی داشتــم
آتشـم بر جــان ولی از شکــوه لب خاموش بود
عشــق را از اشــک حســرت ترجمــانی داشتــم
چــون سرشک از شــوق بــودم خاکــبوس در گــهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خــزان با ســـرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمیــن با مــاه و پرویــن آسمــانی داشتــم
درد بــی عشقــی زجانــم بـرده طاقت ورنه من
داشــتــــــم آرام تــا آرام جــــانـــــی داشــــتـــــم
بلبــل طبعــم «رهی» باشـــد زتنهـــایی خمــــوش
نـغــمـــههــا بـــودی مــــرا تـــا هــم زبانـــی داشتــــم
رهی معیری
من
مثل آسمان، که مینویسد از ابر
مثل ابر، که مینویسد از باران
مثل باران، که مینویسد از رود
مثل رود، که مینویسد از دریا
مثل دریا، که مینویسد از موج
مثل موج، که مینویسد از ساحل
مثل ساحل، که مینویسد از انتظار
مثل انتظار، که مینویسد از دلتنگی
مثل دلتنگی،که مینویسد از شعر
مثل شعر، که مینویسد از پرواز
مثل پرواز، که مینویسد از پرنده
مثل پرنده، که مینویسد از آسمان
از تو
مینویسم
از تو
دورم
دور
آنقدر که حتی
در خاطره هایم
ردی نمانده است
از خاک گر گرفته ای
که در آن زاده شدم
اینجا
خیس است
خیس
همه جا
از
باران
و
گریه های من...
درختان میوه ی خود را نمی خورند
ابرها باران را نمی بلعند
رودها آبهای خود را نمیخورند
چیزی که افراد بزرگ دارند همیشه به نفع دیگران است
بسیار زیبا بود انتخابتان
تشکر
سلام دوستم
وبت عالیه
اسمتم عالیه
خوشحال میشم سر بزنی بهم
سلام
دردهایی هست که نمی توان گفت
و گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست
اشک هایی هست که با هیچ دوستی نمی توان ریخت
و زخم هایی هست که هیچ مرحمی آنرا التیام نمی بخشد
و تنهایی هایی هست که هیچ جمعی آنرا پر نمیکند....
یک دانه بذر میلیون ها دانه را با خود دارد. آیا وفور وغنای هستی را می بینی؟
خداوند در وجود ما هم “روحش” را به امانت گذاشته است
این همان*دانه الهی*است که باید آنرا با عشق و ایمان آبیاری کرد تا شکوفا گردد.
سلام خیلی زیبا بود
ســلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
لبیک یا حسین علیه السلام
از کسی پرسیدند...
کدامین خصلت از خدای خود را دوست داری؟
گفت:
همین بس که میدانم، او میتواند
مچم را بگیرد
ولی دستم را میگیرد...
به سلامتی همه مامانایی که هروقت صداشون کنیم میگن:جانم!
و هروقت صدامون می کنن،میگیم:چیه؟ها...؟
به سلامتی مادرایی که می تونند تا 10 تا فرزندشونا نگهداری کنند
اما 10 فرزند نمی تونند از یک مادر نگهداری کنند!
به سلامتی مادرایی که با حوصله , راه رفتن رو یاد بچه هاشون دادند ،
ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشند ویلچرشون رو هل بدند . . .!
به سلامتی مادری که وقتی غذا سرسفره کم میاد ،اولین کسی که از اون غذا دوست نداره خودشه
به سلامتی مادر,تنها کسی که وقتی شکمشو لگد می زدم , از شدت شوق می خندید!
به سلامتی مادر , که دیوارش از همه کوتاه تره
“زهرا” ، داغ علی را ندید !
“علی” ، داغ حسن را ندید !
“حسن” ، داغ حسین را ندید !
“حسین” ، داغ رقیه را ندید !
“عباس” ، داغ علی اصغر را ندید !
چه کشید “”زینب”” که داغ تک تکشان را به عینه دید .
امان از دل زینب
☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤
☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤
__000000___00000
_00000000?0000000
_0000000000000000
__00000000000000
____00000000000
_______00000
_________0
________*__000000___00000
_______*__00000000?0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
_______*_____00000000000
________*_______00000
_________?________0
_000000___00000___*
00000000?0000000___*
0000000000000000____*
_00000000000000_____*
___00000000000_____*
______00000_______*
________0________*
________*__000000___00000
_______*__00000000?0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
______*______00000000000
_______*________00000
________*_________0
_________*________*
_________*_______*
__________*______*
___________*____*
____________*___*
_____________*__*
______________**
نوشتم حرف دل تا تو بخوانی،که چون دورم ز تو دردم بدانی
به غیر از تو کسی را من ندارم،تو را تا بی نهایت دوست دارم
::
نخستین چکه ناودان احساسم را در قالب کلامی از جنس گلهای یاس میریزم
و آن را به آسمان نیلوفری دل زلالت برای شاد بودنت هدیه میکنم
☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤
☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤☆❤★❤
باید تو رو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با اینکه بیتاب منی بازم منو خط میزنی
باید تو رو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی
کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو می پره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می پره
باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی
رازی با من بودنت حتی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتی اگه پروازم و پر پر کنی
محکم بگیرم دستت و احساسم و باور کنی
با سلام واحترام
فرا رسیدن ایام سوگواری امام حسین سالر شهیدان بر شما وخانواده محترم تسلیت باد
دلتنگی واژه آشنایی که من آن را با تمام وجودم لمس نموده ام
دلتنگی را باحروف می نویسند در قالب این کلمه می خوانند اما بین این نوشتنها وخواندنها تا لمس آن فاصله هاست چون دلت تنگ کسی گردد تمام دنیا برایت کوچک می شود دنیایی با این وسعت وعظمت نمی تواند آرامت نماید ازهمه کس وهمه چیز بیزاری جز عزیزی که او را مشتاق دیداری
شاد وسلامت باشید
سلام
یـاد امـام حـسین علیه السلام فـقط مـخـصوص یـک روز ، یـک دهـه و یـک مـاه نـیـست …
یـک زنـدگی، او را در قـلب و ذهـنت داشتـه بـاش ؛
بـگذار پـیام و عـطر گـل سرخـی بـی نـظیر ، یـک عـمر مـعـطرت کـند..
یا حـسین (ع)
یا حسین(ع)
زیبا و دیدنی
سلام
درود
درود
چقدر پر می کشد دلم
به هوای تـــــو
انگار تمام پرنده های جهان
در قلبم آشیانه کرده اند.
"بهرام محمودی"
بهترین ها رو برات آرزومندم خواهری عزیزم
مرسی فرناز گلم
درود
بنویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه هر انسان است
بنشانید به لب حرف قشنگ
حرف بد وسوسه شیطان است
و بدانید که فردا دیر است
اگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان درگیر است
پس بسازید رهی را که کنون
تا ابد سوی صداقت برود
و بکارید به هر خانه گلی
که فقط بوی محبت بدهد.
صدای شرشر باران
کاسه ی غربتم را پر کرد
نگاهم در پرتگاهِ دلتنگی
بی تابِ تو شد...
سلام وعرض ادب دوست گرامی .
چه قطعه زیبایی خواندم از شعری زیبا .ممنونم از انتخابهای خوب وزیباتون ،زنده باشیدو پاینده دوست گرامی
سلام و تشکر
از عشق بارونی منم سر بزنید خوشحال میشم