چقدر این شب بوی نیامدن تو را می دهد...

چقدر این شب بوی نیامدن تو را می دهد..
حالا من ایستاده ام اینجا ،

درست رو به روی کوچه ای که به تو ختم می شود

باهمان نگاه لرزان همیشه..
با شال گردنی که باد به هرسو می رقصاندش..
شال گردنی که بوسه های نازک تورا درآن پیچیده ام..
بوی دوباره نیامدنت ، تمام دلم را می لرزاند..
مدام دعایت می کنم

و آهسته بدون آنکه بادهای سرگردان بفهمند،

بی انصافیت را زمزمه می کنم..

چقدر این شب بوی نیامدنت را می دهد...
دلواپسم..
کاش فردا بود...

{
علی طلوعی }

 

نظرات 27 + ارسال نظر
✘maziyar✘ جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 13:38 http://maziyar151.blogfa.com

بس کن
نگاه ِ سرد ،
دست ِسرد ،
قــلب ِســرد

شب های قطبی را امیــد بــامدادی نیست
- - -

من قول دادم
تــا رسیدن بــا تو خواهم ماند

گفتی
بـه قول مردهــا
هیچ اعتمــادی نیست


کیان جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 01:36 http://fireboyk.mihanblog.com/

کیان جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 01:35 http://fireboyk.mihanblog.com/

دو چیز شما را تعریف میکند :
بردباری تان وقتی هیچ چیز ندارید و نحوه رفتارتان وقتی همه چیز دارید

کیان جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 01:33 http://fireboyk.mihanblog.com/

شاید کارهای بزرگ از دست ما برنیاید
اما می‌توانیم با عشقی بزرگ کارهای کوچکی انجام دهیم
"مادر ترزا"

کیان جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 01:31 http://fireboyk.mihanblog.com/

برای فریب دادن ، عده ای را شیر میکنند و عده ای را خر
مواظب باشید حیوان صفت نشوید
بازنده ، بازنده است چه درنده چه چرنده . . .

نیلوفر پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 09:44 http://nafasi76.blogfa.com

دیوانه نمی گوید دوستت دارم

دیوانه می رود تمام دوست داشتن را

به هر جان کندنی

جمع می کند از هر دری

می زند زیر بغل

می ریزد پای کسی که...

قرار نیست بفهمد دوستش دارد!

نیلوفر پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 09:44 http://nafasi76.blogfa.com

گاهی وقت ها..!!

یادت میره که…

لیوان چاییت روبه روت…

داره یخ میزنه…

یادت میره که…

بین اشک ریختنات…

پلک بزنی…!

یادت میره که…

شبها برای خوابیدن…

باید چشاتو ببندی…!

یادت میره که…

نباید انقدر اه بکشی…!

نبـــی پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 08:08 http://zar1.blogsky.com

با سلام واحترام

به بالینم بیا امشب
زخواب خوش گریزانم
دیگر خوابم نه می آید
شگسته خواب چشمانم
درآغوشم بیاامشب
که بی توشام هجران است
اگرگیرم تورادربر
همان صبح عید قربان است
بیا امشب به بالینم
که مانند گلت بویم
تمام گردرخسارت
به آب دیده گان شویم
با بالینم بیا امشب
شب تارم شود روشن
معطرکن وجودمرا
که خارستان شود گلشن
بیا امشب درآغوشم
که من شوری بسردارم
بیا امشب در آغوشم
که فردامن سفردارم ...
مانا باشید ونویسا

سلام و تشکر از حضورتون دوست گرامی

کیان چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 19:23 http://fireboyk.mihanblog.com/

کیه داده ای به دیوار و...

می خندی!

انگار نه انگار که تو

توی عکسی...

و من ،

آویزان ِ این زندگی بی تو!


کامران رسول زاده

کیان چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 19:22 http://fireboyk.mihanblog.com/

بعضى ها هر قدر که بروند
بیشتر مى مانند
بعضى ها هم
هر قدر که بمانند
بیشتر مى روند....
××ازدمیر آصاف××

کیان چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 19:22 http://fireboyk.mihanblog.com/

تو
مثل دعای مادر,
از ته دل, می آیی...!
#مهدی شایان

کیان چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 19:21 http://fireboyk.mihanblog.com/

حتما نباید انار بود.
دل هر کس را بفشارند,
از خون سر می رَوَد...!
#مهسا رهنما

کیان چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 19:20 http://fireboyk.mihanblog.com/

می گفتند
تنها چیزی که
همه ی درد ها را دوا می کند
عشق است
پیدا بود که هنوز
مبتلا نشده بودند....
^رومن_گاری^

حمید عسکری چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 14:32 http://sobhbabaran.blogfa.com

سلام وعرض ارادت وادب دوست گرانقدر
ممنونم از لطف ومحبتتون ...
من هم به نوبه ی خودم این روز خبو بر تلاش گران عرصه سازندگی تبریک میگم .
پاینده باشید

سلام خواهش میکنم دوست گرامی انجام وظیفه بود

نیلوفر چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 12:12 http://nafasi76.blogfa.com

بیدل دهلوی » غزلیات


عدم زین بیش برهانی ندارد

وجوب است آنچه امکانی ندارد

گشاد و بست چشمت عالم‌آراست

جهان پیدا و پنهانی ندارد

دماغ ما و من بیهوده مفروش

خیال چیده دکانی ندارد

بخند ای صبح بر عریانی خویش

گریبان تو دامانی ندارد

کف خاک از پریشانی غبار است

به خود بالیدنت شانی ندارد

به نفی اعتبار اندیشه تا چند

شکست رنگ تاوانی ندارد

کسی جز شبهه از هستی چه خواند

سر این نامه عنوانی ندارد

چه دانشها که بر بادش ندادیم

جنون هم کار آسانی ندارد

مروت از دل خوبان مجویید

فرنگستان مسلمانی ندارد

ز اسباب نعیم و ناز دنیا

چه دارد کس گر احسانی ندارد

درین وادی همه‌ گر خضر باشد

ز هستی غیر بهتانی ندارد

خیال زندگی دردی‌ست بیدل

که غیر از مرگ درمانی ندارد

نیلوفر چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 12:12 http://nafasi76.blogfa.com

بیدل دهلوی » غزلیات


حرص اگر بر عطش غلو دارد

شرم آبی دگر به جو دارد

گوشهٔ دامن قناعت گیر

خاک این وادی آبرو دارد

خار خار خیال پوچ بلاست

آه زان دل که آرزو دارد

نیست این بحر بی شنای حباب

سر بی‌مغز هم‌کدو دارد

رنگ گل بی ‌تو بی ‌دماغم کرد

خون این زخم تازه بو دارد

دست می‌باید از جهان شستن

رفع آلایش این وضو دارد

ساز اقبال بی شکستی نیست

چیستی اعتبار مو دارد

بی‌رواج جهان عنصری‌ایم

جنس ما گرد چارسو دارد

اوج بنیاد ما ، نگونساری‌ست

موی سر، سوی خاک رو، دارد

از نفس رست و رفت به باد

ریشهٔ ما همین نمو دارد

برکه نالد نیاز ما یارب

دادرس پر به ناز خو دارد

خاک ناگشته پاک نتوان شد

زاهدان‌! آب هم وضو دارد

هرکجاییم زین چمن دوریم

ما و من رنگ و بوی و دارد

بیدل این‌حرف و صوت چیزی‌نیست

خامشی معنی مگو دارد

نیلوفر چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 12:12 http://nafasi76.blogfa.com

بیدل دهلوی » غزلیات


پر افشانده‌ام با اوج عنقا گفتگو دارد

غبار رفته از خود با ثریا گفتگو دارد

زبان سبزه زان خط دل‌افزا گفتگو دارد

دهان غنچه‌ زان لعل شکرخا گفتگو دارد

در آن محفل‌که حیرت ترجمان راز دل باشد

خموشی دارد اظهاری‌ که گویا گفتگو دارد

ندارد کوتهی در هیچ حال افسانهٔ عاشق

فغان‌ گر لب فرو بندد تمنا گفتگو دارد

خروشم درغمت با شور محشرمی‌زند پهلو

سرشکم‌بی‌رخت‌با جوش‌دریا گفتگو دارد

به چشم سرمه‌آلودت چه جای نسبت نرگس

ز کوریهاست هر کس تا به اینجا گفتگو دارد

تو خواهی شور عالم گو و خواهی اضطراب دل

همان یک معنی شوق اینقدرها گفتگو دارد

برون‌از ساز وحدت‌ نیست ‌این کثرت‌نوایی ها

زبان موج هم در کام دریا گفت‌وگو دارد

ز سر تا پای ساغر یک دهن خمیازه می‌بینم

ز حرف لعل میگون ‌که مینا گفتگو دارد

لب شوخی که جوش خضر دارد خط مشکینش

چو آید در تبسم با مسیحا گفتگو دارد

ز آهنگ گداز دل مباش ای بیخبر غافل

زبان شمع خاموش است اما گفتگو دارد

کلاه‌آرای تسلیمم نمی‌زیبد غرور از من

سر افتاده با نقش کف پا گفتگو دارد

غبار گردش چشمی‌ست سر تا پای ما بیدل

زبان در سرمه گیرد هر که با ما گفتگو دارد

نیلوفر چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 12:11 http://nafasi76.blogfa.com

بیدل دهلوی
بیدل دهلوی » غزلیات


مگو رند از می و زاهد زتقوا گفتگو دارد

دماغ عشق سرشار است و هرجا گفتگو دارد

عدم‌ از سرمه ‌جوشانده‌ست‌ شور محفل امکان

تأمل کن خموشی تا کجاها گفتگو دارد

جهان ‌بزمی‌ست‌، نفرین ‌و ستایش‌ نغمهٔ سازش

سراپا گوش باید بود دنیا گفتگو دارد

ز بس برده‌ست افسون امل از خود جهانی را

گر از امروز می‌پرسی ز فردا گفتگو دارد

ندارد صرفهٔ غیرت به جنگ سایه رو کردن

خجالت نقد بیکاری‌که با ما گفتگو دارد

نباشد گر نوای زهد و تقوا دردسر کمتر

به بزم ما قدح‌گوش است و مینا گفتگو دارد

اسیر تنگنای کلفتم از هرزه‌پروازی

غبارم گر نفس دزدد به صحرا گفتگو دارد

سراغ عافیت خواهی ز ما و من تبرا کن

ندارد بوی جمعیت زبان تا گفتگو دارد

نفس وحشت‌نگار گرد از خود رفتن است اینجا

صریر خامه‌ای در لغزش پا گفتگو دارد

اثرهای کمال وحدت است افسانهٔ کثرت

برای خود خیال شخص تنها گفتگو دارد

نگردد محرم راز دهانش هیچکس بیدل

مگر لعلش‌که از شرح معما گفتگو دارد

نیلوفر چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 12:11 http://nafasi76.blogfa.com

بیدل دهلوی » غزلیات


دل از وسعت اگر شانی ندارد

بیابان هم بیابانی ندارد

در این دریا ندامت اعتبار است

گهر جز اشک عریانی ندارد

جنون می‌نالد از بی‌دستگاهی

که عریانی‌ گریبانی ندارد

تو خواهی شیشه بشکن خواه ساغر

طرب جز رنگ سامانی ندارد

به خود می‌بال لیک از غصه خوردن

تنور آرزو نانی ندارد

محبت‌پیشه‌ای بگداز و خون ش

که درد عشق درمانی ندارد

کشد چون‌ گردباد آخر ز حلقت

گریبانی که دامانی ندارد

در دل می‌زنی آزادیت کو

مگر آیینه زندانی ندارد

محبت دستگاه عافیت نیست

تحیر ربط مژگانی ندارد

تظلم دوری از اصل است ور نه

نفس در سینه فغانی ندارد

تحیر بسمل اشک نیازم

به خون غلتیدنم جانی ندارد

اگر عشق بتان‌ کفر است بیدل

کسی جز کافر ایمانی ندارد

نارنجی سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 20:22 http://mahvasetarehman.blogfa.com/

حالا که ورقها همگی رو شده اند
سرخورده از این همه تکاپو شده اند
گیریم کسی کلید را پیدا کرد
درهای جهان قفل از آن سو شده اند

کیان سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 17:27 http://fireboyk.mihanblog.com/

بیا قدم بزنم با تو" بی هوا " بد نیست
اگرچه فصل زمستان شده هوا بد نیست
به روی برف خیابان به یمن پاقدمت
بجا گذاشتن چند ردپا بد نیست
مرا بگیر درآغوش خویش محکم تر
فشار قبر برای پرنده ها بد نیست
شبیه صخره و موجی که خسته از خویشند
به هم رسیدن احساس ما دوتا بد نیست
بزن تو حرف دلت را که بیش از این ها من
خیال می کنم افکار پوچ ما بد نیست
تورا کجای دل تنگ خویش بگذارم
بگو به من که برای دلت کجا بد نیست
هوای وحشی بجنورد و برف می بارد
دوقطره اشک و فریاد بی صدا بد نیست
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی

کیان سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 17:26 http://fireboyk.mihanblog.com/

دهخدا
تجربه ی عشق ندارد
ورنه
معنی "مرگ" و "جدایی"
به یقین
هردو یکی ست....
کاظم_بهمنی

کیان سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 17:25 http://fireboyk.mihanblog.com/

هرگز حدیثِ حاضر غایب شنیده ایی؟
من در میان جمع و دلم,
جای دیگرست...!
سعدی

کیان سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 17:24 http://fireboyk.mihanblog.com/

گاهی عکسی را میسوزانیم….
گاهی عکس ما را میسوزاند…
گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه می کنیم…
گاهی سال ها با یک عکس زندگی میکنم…
گاهی با یک عکس یک لبخند بزرگ می شویم…
گاهی…
راستی خاطره ها با آدم چه ها که نمیکنند؟؟

✘maziyar✘ دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 19:09 http://maziyar151.blogfa.com

یکی بود ولی

یکی نبود بپرسد

چگونه به دوش کشیدی

بارِ این همه نبـــودِ آن یکی را

وقتی که هر چه بود

برای او بود

و بی او نبود ...


سحرررررررررررررر شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 19:03 http://maloosak.69.mu

بدون تعارف عرض کنم سایت خیلی خوبییییییییی دارین
98651

مرسی از شما

حمید عسکری شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 12:37 http://sobhbabaran.blogfa.com

باهمان نگاه لرزان همیشه..
با شال گردنی که باد به هرسو می رقصاندش..

سلام و عرض ارادت دوست گرانقدرشعربسیار زیبایی بود

به نوبه خودم روز مهرورزی روز خوب بانوان سرزمینم رو به شما تبریک میگم

سلام و تشکر از شما دوست بزرگوار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد