رویای شیرین...


دیشب
آسمان ِ رویایم بارانی بود!..
تو را دیدم
زیر آلاچیق ِ مهربانی ها آرام گرفته بودی
نگاه ات گره خورده بود
به دستان ِ من!
و آرام زیر لب زمزمه می کردی:
"
دستانت را دوست می دارم"
لبخندی بر لبان ِ من بود..
و نگاه ام به تو ُ آن همه زیبایی..
از لابه لای ابرها
خدا بر ما می تابید
و من
با عشق ،
به هر قطره ی باران
سلامی دوباره می دادم
خوب ِ من
تا انتهای باران
من هم بار دیگر سبز خواهم شد...


سیدمحمد مرکبیان

 

 

نظرات 24 + ارسال نظر
mohamad saber یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 16:41 http://funny1395.blogfa.com

ﭘـــﺲ ﺍﺕ ﻧﻤـــﯽ ﺩﻫﻢ..

ﺑـــﻪ ﻫـــﯿﭻ ﺳﺎﻋــــﺘﯽ
ﺑـــﻪ ﻫﯿـــﭻ ﺩﻗﯿﻘـــﻪ ﺍﯼ
ﺑـــﻪ ﻫﯿـــﭻ ﻗﯿﻤﺘــــﯽ !

ﺳﺨﺖ ﭼﺴﺒﯿــــﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻤﺎﻣــــﺖ ﺭﺍ
ﻣﮕــر ﺗو را ﺳـــــﺎﺩﻩ ﺑﺪﺳــــﺖ آﻭﺭﺩﻡ ...
ﮐﻪ راحـــــت ﺍﺯ ﺩﺳﺘــــﺖ ﺑﺪهــــم ...



سلام
خیلی خوشحال شدم از اومدنت
بازم بیا منتظرتم

سلام و تشکر از حضورتون
ولی من یادم نمیاد وبلاگ شما اومده باشم...

✘maziyar✘ چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 20:02 http://maziyar151.blogfa.com

به خوابم که می آیی
هنوز
همان قدر
مهربانی و عاشق ...

این روزها
بیشتر
دوست دارم که بخوابم....


nasiim77 دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 13:42 http://nasiim77.blogfa

سلام وبلاگ زیبایی داری خوشحال میشم ب وبلاگ منم سربزنی

سلام دوست عزیز وبلاگتون برام باز نمیشه

پرشیا یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 20:25 http://www.pershya.ir

سلام دوست عزیز ........

وبلاگ زیبایی داری ........ موفق باشی .

تشکر

✘maziyar✘ یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 15:14 http://maziyar151.blogfa.com

قلب من کودکی ست

که

تا " تو " بیشتر

بلد نیست بشمارد . . . !


hasti چهارشنبه 21 بهمن 1394 ساعت 15:07 http://hastimo.blogfa.com



بَر خاک بِخواب، نازنین تَختی نیست

آواره شدن حِکایتِ سَختی نیست

از پاکی اشک های خود فَهمیدم

لَبخَند، هَمیشه رازِ خوشبختی نیست

نگار چهارشنبه 21 بهمن 1394 ساعت 11:33 http://rafighegeryehayeman2.blogfa.com

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...

کارنا سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 17:02 http://karena151.blogfa.com

یک چراغ خاموش است، یک چراغ روشن نیست!!

کوچه ای که تاریک است جای شعر گفتن نیست

هر دو پوچ می مانیم، هر دو پوچ می میریم

من که عاشق او بود، او که عاشق من نیست

مثل اشتباهی محض، در تضاد با خویشیم

آدم آهنی هستیم، جنسمان از آهن نیست

مرد مثل دخترها، گریه می کند آرام

زن اگرچه بغض آلود، فرض می کند «زن » نیست

بی پناه و سرگردان، در تمام این ابیات

اتّفاق می افتد، شاعری که اصلاً نیست

باز شعر می گویم، گرچه خوب می دانم

شعر فلسفه بازی ست، جای گریه کردن نیست

کارنا سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 17:00 http://karena151.blogfa.com

مگذر به ناز از من؛ که به عشق، ماجراهاست / بسی افتد و نیفتد چو منی به روزگاری...

کارنا سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 17:00 http://karena151.blogfa.com

یک روز ، یک جایی‌ ، ناگهان ، این اتفاق برایِ ما می‌‌افتد
کتاب مان را می‌‌بندیم ، عینکمان را از چشم بر میداریم
شماره‌ای را که گرفته ایم قطع می‌کنیم و گوشی را روی میز می‌گذاریم
ماشین را کنار جاده پارک می‌‌کنیم و دستمان را از رویِ فرمان بر میداریم
اشک‌هایمان را پاک می‌کنیم و خودمان را در آینه نگاه می‌کنیم
همانطور که در خیابان راه می‌رویم
همانطور که خرید می‌کنیم
همانطور که دوش میگیریم
ناگهان می‌‌ایستیم
می‌گذاریم دنیا برای چند لحظه بایستد
و بعد همانطور که دوباره راه می‌رویم
و خرید می‌کنیم
و شماره می‌‌گیریم
و رانندگی‌ می‌کنیم
و کتاب می‌خوانیم
از خودمان سوال می‌کنیم
واقعا از زندگی‌ چه می‌خواهم؟؟؟
به احتمالِ قوی از آن روز به بعد اجازه نمی‌‌دهیم ، هیچ کسی‌، هیچ حرفی‌، هیچ نگاهی‌ ، زندگی‌ را از ما پس بگیر

کارنا سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 16:59 http://karena151.blogfa.com

نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را

هوای تنگ غروب و شب خیابان را

اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من

نگیر خلوت گنجشکهای ایوان را

بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد

هوای عطر تو دیوانه کرده گلدان را

بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد

نگاه شعله ور آفتابگردان را

تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد

و بی پرنده گی عصرهای آبان را

سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم

اگر به خانه ام آورده ای زمستان را

بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست

که چشمهای تو پر کرده اند فنجان را ...!

کوچه های باران خورده سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 12:10 http://sobhbabaran.blogfa.com

قاصدکها ...
پیامبرانی هستن از نور روشنایی
هرچند کوچکند و ساده و تنها
نشسته اند لای موهای تو ...

سلام وصبحتون بخیر ...
ممنونم از حسن نگاهتان

سلام و تشکر از لطف و محبتتون

نیلوفر سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 09:37 http://nafasi76.blogfa.com

درود بر آنان که عادت دارند چشمهایشان را پر نمایند از زیبائی های بی نظیر طبیعت ...!!!
ساختار کوچک هیپوتالاموس در مغز، ماده ی آزاد کننده ی هورمونی را ترشح می نماید بنام کورتیکوتروفین ...، این ماده بهمراه هورمون مربوطه وظیفه ی تأمین انرژی لازم بدن برای مقابله با استرس و شرایط بحرانی و اضطراب را دارد ...، این در واقع همان چیزی است که به بدن کمک می نماید تا بتواند "مدیریت هیجان" داشته باشد ...، اما عمر این ماده فقط یک سال است و گاهی بصورت خودکار درمغز ترشح می شود ...، جناب "پروفسور سمیعی" تحقیقاتی انجام داد برای دانستن این مطلب که چه چیزهائی باعث ترشح بیشتر این ماده در برخی افراد و یا قطع و تأخیر ترشح درفرد دیگر می شود ...
نتیجه ی تحقیقات برای علم روانشناسی بی نظیر بود و بسیار جالب :
۱.وقتی شما(ی نوعی) از منظره ای یا تماشای چیزی لذت می برید و از آن بصورت کلامی
تعریف نموده و با حس و حال خاص مانند تعاریف مشمول به به و چه چه آنرا یاد و توصیف می نمائید، میزان ترشح این ماده در مغز بطور چشمگیری افزایش می یابد ...!!!
۲.وقتیکه شما(ی نوعی) یک گلبرگ لطیف، پارچه ای نرم، و یا از این نوع را لمس می کنید و احساس خوشایندی را تجربه می نمائید، میزان ترشح این ماده در مغز افزایش می یابد ...!!!
۳.وقتی شما(ی نوعی) از روی خوشحالی و شوق دست می زنید، حتی وقتی دریک
کنفرانس حضور دارید و یا در یک مهمانی و حتی به مدت زمانی کوتاه میزان ترشح
این ماده را در مغز افزایش می دهید ...!!!
لذا درود بر آنهائیکه از هر چیز لذت بخش که می بینند و حس می کنند، بصورت شایسته و متناسب تعریف می کنند ...!!!
پی نوشت:
چقدر خوب که بدانیم رفتار ما و لذت های ما، چه بصری و چه لمسی باعث می شود بدن در کنترل هیجانات و استرس های روزهای بعد، ذخیره های مفیدی را اندوخته نماید و باعث ترشح بیشتر ماده های مؤثر در مغز و متعاقباً در آرامشمان شود ...
پس یادمان باشد :
لذت هایمان را براحتی به زبان بیاوریم ...، مغزمان هوشمندانه آنها را دریافت نموده و بکار می برند ...

نیلوفر سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 09:36 http://nafasi76.blogfa.com

ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ

ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ

ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ

ﺍﻭ ﻧﻤﮏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻧﻤﮑﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ

ﺣﺎﻝ، ﺍﻭ ﻫﺴﺖ ﻻﯾﻖِ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ

ﻻﯾﻖِ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﭘَﺴﺖ

ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﻣِﯽ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﺪﺳﺖ

ﺯﯾﺮﺳﯿﮕﺎﺭﯾﻢ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟!

ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ، ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺷﮑﺴﺖ!

ﭘُﺮ ﺯِ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ.. ﺭﺍﺳﺘﯽ

ﻋﮑﺴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟؟

ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﮑﺴﺖ .

نارنجی دوشنبه 19 بهمن 1394 ساعت 23:06 http://mahvasetarehman.blogfa.com/

خدا می داند
چقدر دردناک است
برای آدمی که زخم هایش را
حتی از آینه پنهان کرده است
در وصف خود بگوید: “…I”

مژگان عباسلو

سلام مهتاب خانم دوست عزیز
اوقاتتون خوش مثل ثانیه های ورود بهار

سلام مرسی از شما

حمیدعسکری دوشنبه 19 بهمن 1394 ساعت 18:47 http://sobhbabaran.blogfa.com

هنوزبا صلابت میبارد برف...
و من هنوز
پشت آن پنجره
به تماشایش ایستاده ام
پنجره ای او برای من
تمامی نداردوسعت منظره اش...

سلام وعصرتون بخیروشادی...
ممنونم از نگاه پرمهرتان...

سلام و ممنونم از حضورتون

dÏ€a£ یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 09:49 http://3noghtehayenagofte

گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم...

نیلوفر یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 09:19 http://nafasi76.blogfa.com

تو را به آبادی چشم هات نخند



خنده هات مرض دارد



آدم را بیمار می کند



آخر آدم گناه دارد به خدا ...



یک بار حوا



یک بار شیرین



یک بار لیلا



حالا تو ...





نخند



خنده هات استعداد شگرفی دارند



برای بیمار کردن یک شهر



برای به بیابان فرستادن هزار مجنون



برای تیشه زدن به ریشه ی هزار فرهاد ...





نخند



خنده هات مرض دارند



آدم بیمار می شود



تو می روی



درد شروع می شود



آدم می پیچد به خودش



تو که برنمیگردی



حالش را نمی پرسی ...





قهوه ای بدجنس!



شیرین نخند



آدم می بیند



مرض قند می گیرد



قند در دلش آب می شود



هوا برش می دارد



فرهاد می شود



تو میروی



می زند به سرش



سرش به سنگ می خورد



تیشه بر می دارد



می زند به ریشه اش ...





قهوه ای بدجنس!



من عادت دارم تلخ بنوشم



تلخ شو



شیرین نباش



من که فرهادت نمی شوم !



یک بار مجنون شدم



هفت بیابان عشق را دویده ام



برای هفت پشتم بس است ...





قهوه ای بدجنس !



با من گرم نگیر



سرد شو



تلخ شو



یک بار شیرین ِ داغ بی هوا سر کشیدم



هنوز گلوی سوخته ام بغض دارد ...



... هنوز دلم می سوزد !





قهوه ای بدجنس !



نگو عزیزم



گرم نگیر با من



تابستان است



تنور عشق داغ است



به هر واژه میم مالکیت می چسبانی



فردا زمستان می شود



آدم برفی می شوی



تمام میم ها می افتند



روی سرم هوار می شود عشق ...





قهوه ای بدجنس !



معمولی بیا



معمولی برو



بگذار معمولی دوستت داشته باشم ...





اصلا بیا فقط هم را



معمولی دوست داشته باشیم



من تو را بی لبخند



تو مرا بی شعر



باشد؟



قهوه ای خوب من ...



باشد ؟

نارنجی شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 20:19 http://mahvasetarehman.blogfa.com/

39
سال ها
رو به قبله بودم و می گفتم
دیگر هیچ کس از من عاشقانه ای نخواهد شنید

آمدی
ردشدی
بند دلم پاره شد

کاش می فهمیدی چه لذتی دارد
پاره شدن طناب یک اعدامی.

شاعر: لیلا کردبچه

سلام دوست خوبم هفته خوبی داشته باشید

سلام و تشکر دوست گرامی

نیلوفر شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 10:05 http://nafasi76.blogfa.com

کسی که برایت آرامش بیاورد،
مستحق ستایش است....
انسان ها را
در زیستن بشناس...
نه در گفتن...
در گفتار همه آراسته اند ... !
کوروش میگوید:
"بودن با کسى که دوستش ندارى ،
و نبودن با کسى که دوستش دارى، همه اش رنج است،
پس اگر همچون خود نیافتى مثل خدا تنها باش ...
و اگر یافتى،
آنرا چنان حافظ باش
که گویا جزﻳﻲ از
" وجود توست ... "

نیلوفر شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 10:04 http://nafasi76.blogfa.com

خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت سلام...
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی،
همه بی معنا بود . . . .
(فریدون مشیری)

نیلوفر شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 10:04 http://nafasi76.blogfa.com

ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ
ﻭ .......
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ .
ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟؟
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ
ﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ ....
ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ ...
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ
ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ، ﺭﻓﺘﮕﺮ ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ
ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ .
ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ...
ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ،
ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ .....
ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ ....
ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ ....
ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ ...
ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ ....
ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...
ﺗﻨﻬﺎﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ...

نیلوفر شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 10:04 http://nafasi76.blogfa.com

“ﺁﻫﻨﮓ” ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ،
ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﯼ !…
ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪ،
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﻬﻤﺎﻥ “ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﺯﻧﺪﮔﯾﺖ ﻣﯽ
ﺷﻮﻧﺪ …
ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻫﺎ ، ﻣﯽ ﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ …
ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ” ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ” ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ !…
ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﻣﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻃﻮﺭﯼ “ﺑﻨﻮﺍﺯﯼ”
ﻛﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ” ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ
ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﯼ !…
ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺕ ” ﺩﺳﺖ” ﺑﺰﻧﯽ !!

از لابه لای ابرها
خدا بر ما می تابید
و من
با عشق ،
به هر قطره ی باران
سلامی دوباره می دادم

سلام وصبح زیبای اول هفته تون بخیر ...
بسیار زیبا بود

سلام و سپاس دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد