هستی غم انگیز...


در این هستی غم انگیز
وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده ی "دوستت دارم"
کام زندگی را تلخ می کند،
وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی ات
زندگی را
تا مرز های دوزخ
می لغزاند،
دیگر نازنین من
چه جای اندوه
چه جای اگر
چه جای کاش
و من
این حرف آخر نیست
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم..
حتی اگر به رسم پرهیزکاری صوفیانه
از گفتنش امتناع کنم...


مصطفی مستور

 

نظرات 40 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 25 دی 1394 ساعت 14:51 http://niloofar1013.blogfa.com

دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست...
بر لبش جام شرابی و سبویی در دست...

گفتم نکنی شرم از این مِی‌ خواری؟؟!!
گفتا که مگر حکم به جلبم داری؟؟!!

گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟؟؟
در روز جزا وعــــــــــده به اتـــــش کرده؟؟؟

گفتا که برو بی‌ خبر از دینداری...
خود را تو به از باده خوران پنداری؟!!

من مِی خورمو هیچ نباشد شرمم...
زیرا به "سخاوتِ خدا" دل گرمم...

من هر چه کنم گنه، از این مِی خواری
صد به ز توام که "دائما هوشیاری"...؟؟؟

کیان جمعه 25 دی 1394 ساعت 09:48 http://fireboyk.mihanblog.com

کجای شهر
قدم میزنی؟
میخواهم
کاملا اتفاقی
از آنجا رد شوم...

کیان جمعه 25 دی 1394 ساعت 09:47 http://fireboyk.mihanblog.com

همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق
کسی شبیه تو شوم
از همین چند روز پیش
هیچ کس، شبیه تو نیست...

"کامران رسول زاده"

کیان جمعه 25 دی 1394 ساعت 09:46 http://fireboyk.mihanblog.com

کاش
آنجا بدون من
مثل اینجا بدون تو بود. . .

کیان جمعه 25 دی 1394 ساعت 09:46 http://fireboyk.mihanblog.com

همیشه چیزهایی را که نداشته ام
بیشتر دوست داشته ام ،
مثل تو
که بسیار دوری ،
که بسیار ندارمت ..!

#پابلو_نرودا

کارنا جمعه 25 دی 1394 ساعت 08:02 http://karena151.blogfa.com

هر چه کنی بکن ولی از بر من سفر مکن
یا که چو می روی مرا وقت سفر خبر مکن

گر چه به غم ستاده ام نیست توان دیدنم
شعله مزن بر آتشم از بر من گذر مکن

روز جدایی ات مرا یک نگه تو میکشد
وقت وداع کردنت بر رخ من نظر مکن

دیده به در نهاده ام تا شنوم صدای تو
حلقه به در بزن مرا عاشق در به در مکن

من که ز پا نشسته ام مرغک پر شکسته ام
زود بیا که خسته ام زین همه خسته تر مکن

گر چه به دور زندگی تن به قضا نهاده ام
آتشم این قدر مزن رنجه ام این قدر مکن

یوسف عمر من بیا تنگدلم برای تو
رنج فراق می کشد خون به دل پدر مکن

هر چه که ناله می کنم گوش به من نمیکنی
یا که مرا ز دل ببر یا ز برم سفر مکن

کارنا جمعه 25 دی 1394 ساعت 08:02 http://karena151.blogfa.com

به جز غم تو که با جان من همآغوشست
مرا صدای تو هر صبح و شام در گوشست
چراغ خانه ی چشم منی نمی دانی
که بی تو چشم من و صحن خانه خاموشست
قسم به زلف سیاهت چنان پریشانم
که هر چه غیر تو از خاطرم فراموشست
ز چشمم ای گل مهتاب خفته در پس ابر
چو ماه رفتی و شبهای من سیه پوشست
هزار شکر که گر غایبی ز دیده ی ما
غم فراق تو با اشک من همآغوشست
پرنده یی که غزلخوان باغ بود پرید
کنون ز داغ غمش باغ سینه گلجوشست

کارنا جمعه 25 دی 1394 ساعت 08:01 http://karena151.blogfa.com

عاقبت صید سفر شد یار ما یادش به خیر
نازنینی بود و از ما شد جدا یادش به خیر

با فراقش یاد من تا عهد دیرین پر گرفت
گفتم ای دل سالهای جانفزا یادش به خیر

آن لب خندان که شب های غم و صبح نشاط
بوسه می زد همچو گل بر روی ما یادش به خیر

با همه بیگانه ماندم تا که از من دل برید
صحبت آن دلنواز آشنا یادش به خیر

روز شیدایی دلم رقصد که سامان زنده باد
شام تنهایی به خود گویم سها یادش به خیر

آن زمانها کز گل دیدار فرزندان خویش
داشتم گلخانه در باغ صبا یادش به خیر

من جوان بودم میان کودکان گرمخوی
روزگار الفت و عهد وفا یادش به خیر

شب که از ره می رسیدم خانه شور انگیز بود
ای خدا آن گیر و دار بچه ها یادش به خیر

شیون سامان به کیوان بود از جور سهیل
زان میان اشک سها وان ماجرا یادش به خیر

تار گیسوی سهیلا بود در چنگش سروش
قیل و قال دخترم در سرسرا یادش به خیر

قصه می گفتم برای کودکان چون شهرزاد
داستان دزد و نارنج طلا یادش به خیر

سالهای عشرت ما بود و فرزندان چو ماه
ای دریغ آن سالها وان ماهها یادش به خیر

یار رفت و عمر رفت و جمع ما پاشیده شد
راستی خوش عشرتی بود ای خدا یادش به خیر

می رسد روزی که از من هم نماند غیر یاد
آن زمان بر تربتم گویی که ها یادش به خیر

کارنا جمعه 25 دی 1394 ساعت 08:00 http://karena151.blogfa.com

کاش می شد که عمر این شب ها ، مثل موهای مشکی ات کوتاه
به خودم وعده می دهم که برو! ته این جاده می رسد تا ماه!

بیست سال است یک نفر دارد، در دلم انتظار میکارد
بیست سال است دوستت دارم، از همان عصر دوم دی ماه

که خدا آفرید دستم را بسپارد به دست های خودت
بسپارد به دست های کسی ? که ندارد از عاشقی اکراه

شاید از ازدحام دلتنگی ست ،هر کجا می روم همانجایی
لب ساحل...کرانه های خلیج...کوچه پس کوچه های کرمانشاه

چندروزی ست با خیالاتم ، خواب تاریخ را به هم زده ام
آه چیزی نمانده کشته شوم مخفیانه به دست نادرشاه

تب؟ ندارم نه! حال من خوب است . باخودم حرف می زنم؟ شاید!
بهتر از این نمی شود حال شاعری که بریده نیمه ی راه

شعر با من بگو مگو دارد ، زندگی بچگانه لج کرده!
نیستی و بهانه گیر شدم ... نیستی و بدون یک همراه

دوست دارم که با خودم باشم ، دوست دارم به خانه برگردم
چندروزی بدون مردم شهر ، فارغ ازهای و هوی دانشگاه

باخودم حرف می زنم، شاید راه کوتاه تر شود قدری
که به آخر نمی رسد این راه... نه! به آخر نمی رسد این راه!

کارنا جمعه 25 دی 1394 ساعت 08:00 http://karena151.blogfa.com

ته ریشم را که لمس میکنی





شکوفه ی لَبـــ هـــــــــایـــــم





به بار می نشیند





خیالِ چیدن نداری ؟!

کیان پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 13:21 http://fireboyk.mihanblog.com

اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می‌کشم و می‌میرم
مرگ نه سفری بی‌بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری. . .

- رسول یونان

کیان پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 13:18 http://fireboyk.mihanblog.com

در دل ویرانی
آخرین دلخوشیم
چشم ویرانگر توست
خسته از جنگیدن
آخرین فرصت صلح
عشق عصیانگر توست

کاش غیر از من و تو
هیچ کس با خبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز
نوبت بازی دنیا نشود...!
افشین یداللهی

کیان پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 13:13 http://fireboyk.mihanblog.com

بــاران،
مَــرهم زَخــم ِزمیــن است..
از دوری
آفتاب!

کیان پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 13:12 http://fireboyk.mihanblog.com

"بهترین واژه ی بی تکرار
بلندترین شعر عاشقانه ی من
اولین معشوقه ی من
تنها تکیه گاه شبهای تاریکی
بزرگیت را نمیتوان در این واژه ها توصیفت کرد... "

نیلوفر پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 11:14 http://nafasi76.blogfa.com

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد...
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین...


فریدون مشیری

نیلوفر پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 11:14 http://nafasi76.blogfa.com

گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود

گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گیرد

گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود

گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند

مواظب بعضی یک ها باشیم !

در حالی که ناچیزند ، همه چیزند.

نیلوفر پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 11:13 http://nafasi76.blogfa.com

اسم تو را در شعرهایم خط خطی کردم
وقتی نباشی من به دنیا بر نمی گردم

اصلا مگر راهی برای دیدنت هم هست؟
اصلا مگر حرفی به جز بوسیدنت هم هست؟

حالا من و تنها من و تنها دو چشم تر
حتی خیالم از خیالِ تو خیالی تر

اصلا همین حال و همین روز و همین ساعت
اصلا به شبهای بدونِ بودنت لعنت

نیلوفر پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 11:13 http://nafasi76.blogfa.com

نگو هرگز خداحافظ
خداحافظ که میگویی
دلم از درد می میرد

تو دوری و نمی بینی
نفس هایی که میگیرد

خداحافظ که می گویی
پر از غم می شود جانم

تو با این واژه غمگین
نرنجانم نترسانم
نگو هرگز خداحافظ
خودت از من حفاظت کن
چرایش را نمی دانم
به اخلاق من عادت کن
کسی که با سلام تو
دلش آرام می گیرد
بدان با این خداحافظ
خودش از غصه می میرد....

کارنا پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 02:09 http://karena151.blogfa.com

تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر

با نگاهت، خنده ات، مویت، شکارم کرده ای

✘maziyar✘ چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 19:19 http://maziyar151.blogfa.com

نمی توانم نامت را در دهانم

و تو را در درونم پنهان کنم

گل با بوی خود چه می کند؟

گندم زار با خوشه؟

با تو سر به کجا گذارم؟

کجا پنهانت کنم؟

وقتی مردم تو را

در حرکت دستهام

موسیقی صدام

توازن گام هایم می بینند

تو که قطره بارانی بر پیرهنم

دکمه طلایی برآستینم

کتاب کوچکی در دستانم

و زخم کهنه ای بر گوشه لبم

با این همه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی؟



نیلوفر چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 08:54 http://nafasi76.blogfa.com

اگر که بیهده زیباست شب

برای چه زیباست

شب

برای که زیباست ؟ ــ



شب و

رود ِ بی انحنای ستاره گان

که سرد می گذرد .



و سوگواران ِ دراز گیسو

بر دو جانب ِ رود

یاد آورد ِ کدام خاطره را

با قصیده ی نفس گیر ِ غوکان

تعزیتی می کنند

به هنگامی که هر سپیده

به صدای هم آواز ِ دوازده گلوله

سوراخ

می شود ؟



اگر که بیهده زیباست شب

برای که زیباست شب

برای چه زیباست ؟

کارنا یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 23:40 http://karena151.blogfa.com

خــــدا . . .
مــرهم تمـــام دردهـــاست ،
هـــر چـــه عمـــق خراشــهای وجـــودت بیــشتر باشـــد ،
خــــدا . . .
بــــرای پــــر کـــردنش بیشـــتر در وجـــودت جای میگـــیرد

کارنا یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 23:33 http://karena151.blogfa.com

ﻧﻪ ﻧﻤﯿــــﺪﺍﻧﯽ !
ﻫﯿــﭻ ﮐﺲ ﻧﻤـﯽ ﺩﺍﻧــــﺪ
ﭘﺸﺘــــ ﺍﯾـﻦ ﭼﻬــــﺮﻩ ﯼ ﺁﺭﺍﻡ ، ﺩﺭ ﺩﻟـﻢ ﭼــﻪ ﻣـﯽ ﮔـﺬﺭﺩ !
ﻧﻪ ﻧﻤﯿـﺪﺍﻧـﯽ !...
ﻫﯿــﭻ ﮐـــﺲ ﻧﻤـﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻇــﺎﻫــﺮ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ . . . !!!!

کارنا یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 13:35 http://karena151.blogfa.com

چایت را بنوش نگران فردا مباش
دکتر نیستم
اما برایت ده دقیقه راه رفتن،روى جدول کنار خیابان را تجویز میکنم،
تا بفهمى عاقل بودن چیز خوبیست،
اما دیوانگى قشنگ تر است..
برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم،
به ﺗﻮ پیشنهاد میکنم که شاد باشى!
خورشید هر روز صبح،بخاطر زنده بودن ما طلوع میکند!
هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش.
سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر.
نگران نباش . چایت را بنوش....

سکوتـــــــــ سرد یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 13:34 http://karena151.blogfa.com

تلخ تر از خود جدایی ها...
آنجایی است که بعدها آن دو نفر مدام باید وانمود کنند،
که چیزی بینشان نبوده...
که هیچ اتفاقی نیفتاده...
که از همدیگر هیچ خاطره ای ندارند..


سکوتـــــــــ سرد یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 13:13 http://karena151.blogfa.com

ﺁﺩﻡ ﻫﺎ

ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ

ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﻤﻮﺩﻥ

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ

ﮐﻪ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﮒ

ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!

سکوتـــــــــ سرد یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 13:12 http://karena151.blogfa.com

داغـــونی اَم از آنجـــا شــــروع شُـــــد
کــــه فَهمیـــــدَم . . .
از میـــان ایـــــن همــــه “بـــود”
مَــن در آرزوی یکــــی اَم کـــه ” نَبــــود “

سکوتـــــــــ سرد یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 13:11 http://karena151.blogfa.com

دَسـتـــانَـتـــ را ،
دَر بَــرابَــرَم مـشـتـــ مـیـکـنــی . . .
مـیـپــرســی : گـــل یـــا پــــوچ ؟
دَر دلَــــم مــی گـــویَـــم :
فَـقـَـط دَسـتــانَــتــــ . . . !


...........................................
شاخه‌ی عشق را شکستم
آن را در خاک دفن کردم
و دیدم که
باغم گل‌ کرده‌ است

کسی نمی تواند عشق را بکشد
اگر در خاک دفنش کنی
دوباره می‌روید
اگر پرتابش کنی به آسمان
بال‌هایی از برگ در می‌آورد
و در آب می‌افتد
با جوی‌ها می‌درخشد
و غوطه‌ور در آب
برق می‌زند

خواستم آن را در دلم دفن کنم
ولی دلم خانه‌ی عشق بود
درهای خود را باز کرد
و آن را احاطه کرد با آواز از دیواری تا دیواری
دلم بر نوک انگشتانم می‌رقصید

عشقم را در سرم دفن کردم
و مردم پرسیدند
چرا سرم گل داده‌ است
چرا چشم هایم مثل ستاره‌ها می‌درخشند
و چرا لبهایم از صبح روشن‌ترند

می خواستم این عشق را تکه‌تکه کنم
ولی نرم و سیال بود ، دور دستم پیچید
و دست‌هایم در عشق به دام افتادند
حالا مردم می‌پرسند که من زندانی کیستم

ویسلاوا شیمبورسکا

حمید عسکری یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 12:14 http://sobhbabaran.blogfa.com

سلام و روزتان بخیر وشادی دوست گرانقدر ...
شعربسیار زیبایی بود

سلام و روز شما هم بخیر

کارنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 19:51 http://karena151.blogfa.com

سـکـوتــم از رضـایت نیســت دلــم اهــل شــکایت نیســت



هزار شاکی خودش داره خودش گیره گرفتاره



همون بهتر که ساکت باشه این دل جدا از این ضوابط باشه این دل



از این بدتر نشه رسوایی ما که تنها تر نشه تنهایی ما



که کار ما گذشته از شکایت هنوز هم پایبندیم در رفاقت



می ریزه توخودش دل غصه هاشو آخه هیچ کس نمی خواد قصه هاشو

کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه

بهایی داشت این دل پیش ترها که در این روزا نمی ارزه


کارنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 19:51 http://karena151.blogfa.com

دور یا نزدیک راهش می توانی خواند
هرچه را آغاز و پایانی است
حتی هرچه را آغاز و پایان نیست
زندگی راهی است
از به دنیا آمدن تامرگ
شاید مرگ هم راهی است
راهها را کوه ها و دره هایی هست
اما هیچ نزهتگاه دشتی نیست
هیچ رهرو را مجال سیر و گشتی نیست
هیچ راه بازگشتی نیست
بی کران تا بی کران امواج خاموش زمان جاری است
زیر پای رهروان خوناب جان جاری است
آه
ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی
هیچ ایا یک قدم دیگر توانی راند؟
هیچ ایا یک نفس دیگر توانی ماند ؟
نیمه راهی طی شد اما نیمه جانی هست
باز باید رفت تا در تن توانی هست
باز باید رفت
راه باریک و افق تاریک
دور یا نزدیک


کارنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 15:54 http://karena151.blogfa.com

درود..
شعرتان بسی زیبابود
مهربانو

سلام و تشکر

کارنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 15:52 http://karena151.blogfa.com

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این کاه را، چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها ،خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بیکسی " ها " می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

کارنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 15:50 http://karena151.blogfa.com

پنجره زیباست اگر بگذارند
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند


کارنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 15:49 http://karena151.blogfa.com

ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ !..
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ،
ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ ،
ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ!

ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ
ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ .

ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ ،
و ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ،
ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ ...
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ ،
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ ،

ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ !
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ،
ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ ،
ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ .

ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ " ﺳﮑﻮﺕ " ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ ...

کارنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 15:49 http://karena151.blogfa.com

دمی به باغ نرفتیم تا بهار گذشت

ز عشق خاطره ای ماند و چون غبار گذشت



هنوز چشم به راهم که باز می گردی

تمام زندگی من در انتظار گذشت



پس از تو زمزمۀ عاشقانه شد خاموش

و لحظه ها همه با چشم اشکبار گذشت



دلم چو کلبۀ متروک و سرد، خالی ماند

چها که بر سر این باغ بی بهار گذشت



طنین گریۀ من در سکوت می پیچد

مرا پناه بده، کار من ز کار گذشت

کارنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 15:48 http://karena151.blogfa.com

یادت باشد …

من اینجا کنار همین رویاهای زودگذر …

به انتظار آمدن تو …

خط های سفید جاده را می شمارم …

کارنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 15:47 http://karena151.blogfa.com

باز باران بارید
خیس شد خاطره ها
مرحبا بر دل ابری هوا
هر کجا هستی باش، آسمانت آبی
و تمام دلت از غصه دنیا خالی…


✘maziyar✘ شنبه 19 دی 1394 ساعت 12:55 http://maziyar151.blogfa.com

گاهی

دلگیر می شوم

از دل .....گیری ام

و در گوشه ترین گوشه ی دنیا

تکیه بر دیواری می دهم

که سالهاست مامنم بوده

و جز ویرانی اش هیچ نخواسته ام ;

زانو در بغل

بلند...بلند

درد

تنهایی

و تو را

آه می کشم

با سکوت!...

.

.


در انتظار سنگی از جنس آرامش ام

بر سقف اتاقی نو

تا سر بر سینه اش بسایم

و آنقدر اوج بگیرم

که زودتر از کلاغِ گم راه قصه ها

به پایان غصه ی"بی نشان" برسم!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد