بدرقه...


تو این جایی

با همان چشم ها

همان دست ها

و درست با همان اسم

شاید این چیزی شبیه یک معجزه باشد اما،

من هنوز

چشم هایم را

به همان جاده ای دوخته ام

که تو را به دستش سپرده بودم

به بی ثباتی محکومم نکن

آن کسی که من بدرقه اش کرده بودم

هر گز باز نگشته است!

روزگار امانت دار خوبی نیست...


"مصطفی زاهدی"

 

نظرات 22 + ارسال نظر
✘maziyar✘ پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 21:22 http://maziyar151.blogfa.com

چه ساده گمان داشتی
همیشه این جا
کنار این تلفن حضور دارم
فرسودگی مرا درنمی یابد
مرگ مرا به جا نمی آورد
و تو
می توانی پرسیدن حال و هوایم را
تا هر زمان به تعویق بیاندازی...

نیلوفر شنبه 28 آذر 1394 ساعت 10:43 http://nafasi76.blogfa.com

هوای خوبی است
همان هوای معروف دو نفره
همان دستهای به هم گره شده
راه بلند خاموش از ترانه صنعت و ازدهام
همان جاده طبیعی سر سبز کوهستان
که تا چشم کار می کند
فقط خدا هست
دستهایم را باز می کنم
یک نفس عمیق
وجودم پر می شود از محبت
چشمه از چشمهایم ذلال تر
برف تا زانو
زانو پر از حس رفتن بی هیچ خستگی
خدایا
برای رفتن به این لایتناهی
عبور از قنوت سبز
پرواز از درون
لازم است
یاریم کن ...

حمید عسکری شنبه 28 آذر 1394 ساعت 10:35 http://sobhbabaran.blogfa.com

زندگی درپس خنده ویک گریه گذشت
روح من میرود در کنج دیوار به خواب
دل من باز گرفت از همه دلگیرم
تن خسته ؛تن مجروح در شب رویا ماند
آه از من چو ازناله سودا برخواست
قطر ه ی اشک چو باران برفت
از چشمم
کودکیم مانده ست در سر راه به حاجتمندی
...
سلام وعرض ارادت .
هفته خوبی رو براتون آرزومندم دوست گرانقدر

سلام و سپاس از حضورتون

Ali جمعه 27 آذر 1394 ساعت 08:33 http://ashar.blog.ir

دو مطلب در مورد سهراب+کلیپ گذاشتم تشریف بیارید بازدید کنید از طریق عنوان های صفحه اشعار و کلیک کردن بر روی آنها.

سلام بسیار زیبا بود

✘maziyar✘ پنج‌شنبه 26 آذر 1394 ساعت 18:22 http://maziyar151.blogfa.com

کاش وقت رفتن

دیوارهای این خانه را هم

در چمدانت جای میدادی

و گلدانهای پشت پنجره را



این جا همه چیز

بوی تو را دارد.



Ali پنج‌شنبه 26 آذر 1394 ساعت 11:23 http://ashar.blog.ir

سلام.با دو مطلب جدید در صفحه منوی بالای سایت ام با نام: دست نوشته های من آپدیت کردم.منتظرم

سلام

نیلوفر پنج‌شنبه 26 آذر 1394 ساعت 10:51 http://nafasi76.blogfa.com

ذهن ما مانند یک تلویزیون با صدها شبکه است؛
و این ما هستیم که تصمیم میگیریم روی کدام شبکه باشیم!
شبکه رنجش،
شبکه بخشش،
شبکه نفرت،
شبکه مهربانی
شبکه شادمانی،
شبکه برنامه تکراری دیروز!
تصمیم ما همان کنترل یا ریموت ماست.
ریموت کنترل مغزت را بدست کسی نسپار و
لحظاتت را با انتخاب بهترین شبکه ها زیبا کن...

maziyar چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 23:53 http://maziyar151.blogfa.com

دکمه های بسته را دوباره بسته ام

خسته ام دوباره از دوباره خسته ام

یک وجب عقب تر از منند بادها

روی ردّ پای آخرم نشسته ام

از خیال خودکشی و خواب خودکشی است

که طناب را به تختخواب بسته ام

بین مرگ و زندگی است اختلافشان

پای روی تخت و گردن شکسته ام


نیلوفر سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 09:42 http://nafasi76.blogfa.com

این زندگی غمزده غیر از قفسی نیست

تنها نفسی هست ولی هم نفسی نیست

این قدر نپرسید کجا رفت و کی آمد

اشعار پراکنده ی من مال کسی نیست

مریم حیدر زاده

نیلوفر سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 09:42 http://nafasi76.blogfa.com

ما کسی را نشناسیم که غم نشناسد

هست بیگانه ی ما هرکه الم نشناسد

یارب آنکس که زند تهمت شادی بر من

تا ابد کام دلش لذت غم نشناسد

عرفی شیرازی

نیلوفر سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 09:42 http://nafasi76.blogfa.com

کدام عشوه که در چشم پر خمار تو نیست؟
کدام فتنه که در زلف تابدار تو نیست؟
درون سینه ز داغ کهن نشان جستم
به هیچ گوشه ندیدم که یادگار تو نیست
هوای عشق چو کردی دلا به روز نخست
هزار بار بگفتم: مگن که کار تو نیست
دلا عنان ارادت به دست یار سپرد
درین مقام چو کاری به اختیار تو نیست
اگرچه در ره عشق تو خاک شد "شاهی"
هنوز بر دل آزرده اش غبار تو نیست

علی سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 09:35 http://ASHAR.BLOG.IR

سلام.صبح شما هم بخیر
خیلی ممنون

سلام

اشعار-غزل:رویا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 02:41 http://ashar.blog.ir

تا دیده خیال من تو را به چشمم نشاند
اشکم تو را در بر گرفت و بر عذارم کشاند

سرمست روی تو لبم بوسه به رویت نشاند
در سینه سوزان من دل را توانی نماند

افتاد اشکم از لبم بر سینه ام چون رسید
خود رفت و رویای تو در کنج دل من بماند

آن شب به جز گرمی عشق تو در این تن نبود
آن شب دلم با نور تو ظلمت شب را براند

چون صبح از راه رسید تو رفته بودی و عشق
در جستجوی روی تو دل را به هر سو دواند

غزل رویای من(شرح یک شب ام) از سروده هایی برای دل خودم و عشقی که هرگز قسمت نشد در سال87 سرودم.

اشعار-مثنوی سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 02:36 http://ashar.blog.ir

چنان مدهوش و مستم بر لب جام
که گیرند از تب عشق ام همه وام

در میخانه قفل است تا تو هستی
در این چشم دل مستم نشستی

رها شد اشکی از چشمانم آرام
تو با اشکم کشیدی پر در آن جام

کشیدم جام عشقی را که کردم
درعین مستی ام سرمست دردم

ز بعد آن سراپا مست و مدهوش
کشیدم بار عشقت بر سر دوش

همی اندوه و اشک و آه و زاری
خدا را با دعا خواندم به یاری

نیامد از تو پیغام و نشانی
کشیدم درد بی درمان ندانی

همان دردی که درمانی ندارد
همان عشقی که در دل خانه دارد

همانکه تا دو چشمم بر تو افتاد
ز درد نا علاج دل خبر داد

ز حسن تو هر آنچه گویم اندک
میان تک تک گلها تویی تک

تو را زیبنده است این پادشاهی
که در بین همه گلها تو شاهی

دلا باید بسوزی و بسازی
گرفته عشق او ما را به بازی

در این بازی عشق انگار من هم
شدم همبازی و با عشق همدم

مثنوی عشق بازی و بازی عشق از سروده هایی برای دل خودم و عشقی که هرگز قسمت نشد در سال88 سرودم

سلام و تشکر از شعر ارسالی زیباتون

نیلوفر دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 09:27 http://nafasi76.blogfa.com

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است
که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است
تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛ اما
شبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است
رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است
مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق ، جنون است و دیگرآزاری است
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهانِ جهنم ما را ، که غرق بیزاری است حسین منزوی

نیلوفر دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 09:27 http://nafasi76.blogfa.com

دلــــــــم . . .
بــه حال پـــروانـــه ها می ســـوزد . . .
وقــتـــی چـــراغ را خـــامـــوش می کـــنــــم،
و بــه حــال خـــفاش ها وقـــتی چـــراغ را روشـــن،
آیا نـــمی شود قـــدمی بــرداشـــت بی آنـــکه کـــسی بـــرنـــجد . .

نیلوفر دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 09:26 http://nafasi76.blogfa.com

دید مجنون را شبی لیلا به خواب
کاسه ای در دست دارد خیس آب

گفت او را چیست ای شیدای من؟
در جوابش گفت ای لیلای من

کاسه ی آب است اما آب نیست
باده ی ناب است اما ناب نیست

اینکه میبینی حاصل افسون توست
دسترنج هق هق مجنون توست

سوختم در آتش بیداد تو
ریختم هر قطره اش با یاد تو

ابر بودم تشنه ی لیلا شدم
بس که باریدم تو را دریا شدم

عشق اگر روزی تو را افسون کند
لیلی اش را تشنه ی مجنون کند

علی دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 00:16 http://ASHAR.BLOG.IR

ببخشید جریانش چی بود یکبار میگه تو اینجایی و بعد میگه: روزگار امانتدار خوبی نیست و من چشم به جاده دوخته ام!
شایدم خیال کرده و در خیالش دیده مثل این شعر من ... :


غزل/رویای من

تا دیده خیال من تو را به چشم ام نشاند

اشکم تو را در بر گرفت و بر عذارم کشاند

سرمست روی تو لبم بوسه به رویت نشاند

در سینه سوزان من دل را توانی نماند...


افتاد اشکم از لب ام بر سینه ام چون چکید

خود رفت و رؤیای تو در کنج دل من بماند


آن شب به جز یاد رخ تو در دل من نبود...

آن شب دلم با نور تو ظلمت شب را براند


چون صبح از راه رسید تو رفته بودی و عشق

در جستجوی روی تو دل را به هر سو دواند

بیت آخر رو صبح گفتم،وقتی بیدار شدم. یادش بخیر دورانی بود.عشق و عاشقی هم عجیب بود.آدمو خیالاتی می کرد.

شعر از بنده حقیر
سروده شده در1387ه.ش

سلام و ممنونم از شعر زیبایی که سرودین
تو خیال خودش فکر میکنه اومده ولی تو واقعیت هنوز چشم انتظاره..

حمید تو یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 12:42 http://sobhbabaran.blogfa.com

باز منم مانده در آن آشنای تکراری
غروبی غمگین ؛باز ها های تکراری
تو در کدام غروب کوچه ها مانده ای!!
زمین سیاه پر شده ست ازدردهای تکراری

ممنونم از حضورتون

سلام و تشکر از شما

نیلوفر یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 12:27 http://niloofar1013.blogfa.com

عاشق شوید…
نه به خاطر لذت بوسه و هم آغوشی…
به خاطر تمرکز ذهن روی یک نفر عاشق شوید…
وفاداری لذت دارد…
همانقدر که زن را باید فهمید …
مرد را هم باید درک کرد …
همانقدر که زن “بودن” میخواهد …
مرد هم “اطمینان” میخواهد …
همانقدر که باید قربان صدقه ی روی بی آرایش زن رفت …
باید فدای خستگی های مرد هم شد …
همانقدر که باید بی حوصلگی های زن را طاقت آورد …
کلافگی های مرد را هم باید فهمید …
خلاصه “مرد” و “زن” ندارد …
به نقطه ی “مــا” شدن که رسیدی …
بهترین باش برایش …
بگذار حس کند هیچکس به اندازه تو درکش نمیکند

سلام و روزبخیر مهتاب جان
ممنون از حضورت

سلام و صبحت بخیر و شادی نیلوفر عزیز

حمید عسکری یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 08:26 http://sobhbabaran.blogfa.com

من هنوز
چشم هایم را
به همان جاده ای دوخته ام
که تو را به دستش سپرده بودم...

سلام وصبح زیبایتان بخیر دوست گرانقدر بسیار زیبا بود

سلام و تشکر از حضورتون

نارنجی یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 08:22 http://mahvasetarehman.blogfa.com/

جلوه گل عندلیبان را غزلخوان می کند
نام مهدی صد هزاران درد درمان میکند
مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان می کند
نهم ربیع الاول، عید منتظران مبارک


سلام مهتاب خانم دوست خوبم
هفته شادابی را آرزومندم برای شما

سلام و روز بخیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد