نذر کرده ام...

نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال  بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد.
یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است.

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم, که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود, رنگارنگ, از همه رنگ, بخر و ببر

یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان
و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و
هیچ آسیاب آرامی بی طوفان...


"مهدی اخوان ثالث"

 

 

نظرات 33 + ارسال نظر
نفس جمعه 13 آذر 1394 ساعت 18:38 http://nafasi1376.mihanblog.com

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم

جز لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری

دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت

اشک ، سوختن چیزی نیافتم

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است

نیلوفر جمعه 13 آذر 1394 ساعت 18:38 http://nafasi76.blogfa.com

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد
پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش
نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد
آنکه بر دامن احسان تواش دسترسی است
بدهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد..

نیلوفر جمعه 13 آذر 1394 ساعت 18:37 http://nafasi76.blogfa.com

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم

جز لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری

دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت

اشک ، سوختن چیزی نیافتم

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است

maziyar جمعه 13 آذر 1394 ساعت 00:26 http://maziyar151.blogfa.com

جهان گرفته بود

راه خسته شده بود

شب، تاریک بود وُ

ماهَ‌ش

گم شده بود



هوا آلوده

آسمان ناآبی

خدا خسته

زمین، ناجور می‌چرخید



تو در کجایِ جهان دلتنگی،

که این‌همه بدخواب می‌بینم؟!



حمید عسکری پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 17:22 http://sobhbabaran.blogfa.com

شعرهایم ...
مانند پیراهن سرخ وگلداریست
که برایش،برای روزهای بی منش دوخته ام
روزهایی که شاید ...
شاید...
شاید دلش هوایم راکند...

ممنونم از حضورتان[گل]

سلام و تشکر از شما

کیان سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 20:41 http://fireboyk.mihanblog.com

عاقل که باشی درک می کنی
که اشتباه را
نمی توان حذف کرد
می توان تکرار نکرد

کیان سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 20:41 http://fireboyk.mihanblog.com

زنـــدگی ..



بهانـــه استـــــ ..



مــــن هــَــوا را بــه امیـــد ِ


هـــم نفـســـی

بـــا تـــ♥ــو

تنـفـس مـــی کـنَـــم ...

کیان سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 20:39 http://fireboyk.mihanblog.com

چرا چتر...؟

چرا فرار...؟

تنها آدم‌های آهنی زیر باران زنگ می‌زنند!

کیان سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 20:38 http://fireboyk.mihanblog.com

عجله داشتم
تند تند راه میرفتم
محکم به چیزی خوردم
آدم بود!
منتظر بودم بگوید :کوری؟!
دستش را به طرفم دراز کرد
با من دست داد...
و لبخندی زد...!
به گمانم "انسان" بود...

کیان سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 20:37 http://fireboyk.mihanblog.com

پس ازتوشعرهایم کوتاه شدند

من اماازدوست داشتنت کوتاه نیامدم .

مهتاب سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 18:59 http://mahtabe-sharghi.blogfa.com

سلام[گل]
وبلاگ شما نازه[گل]
توی وبلاگها ممتازه[گل]
عاشقش شدم تازه[نیشخند]
وبلاگ شما بیسته[قلب]
قلبم داره وای میسته[تعجب]

خوشحال میشم به وبلاگم سری بزنید و یه نظرکی هم بذارید
منتظر حضور گرمتون هستم

سلام

حمید عسکری سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 11:32 http://sobhbabaran.blogfa.com

مست از نگهی دوباره بی تاب شوم
از باده ی چشم مست،سیراب شوم
پای در شب و او دیده که پر نورشود
مبهوت ستاره ها چو مهتاب شوم

با عرض تسیلت اریعین حسینی وآروزی شفاعت سرور وسالار شهیدان با شعر سفر عرفانی در خدمت دوستان خوب هستم [گل]

سلام و التماس دعا در این شب عزیز

حمید عسکری سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 10:28 http://sobhbabaran.blogfa.com

من یک شاعر معمولیم
در شمال به دنیا آمدم...
در جنوب با اوحرف میزنم
در شرق باخودم راه میروم
و در غرب به او به خوابش میروم
چقدر دور از همیم !!
چقدر دور از هم...!!
بخاطر همین است که
حرف خاصی در نوشته هام نیست...

سلام و عرض ارادت .ممنونم از نگاه مهربانتان .
پاینده باشید وبرقرار

سلام و سپاس از حضورتون دوست عزیز

نیلوفر دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 21:21 http://nafasi76.blogfa.com

وقتی نبضِ مهتاب در گوشم لالایی می شود …



سر بر پایش می گذارم



و …



آن گاه است که …



گُل بوسه های ماه بر گونه ی رویایم می نشیند …



ستاره چینی تـــــــو



و …



خواب های نقره ای مـــن آغاز می شود …!


....................................................
وقتی می‌آمدی دلم می‌خواست
بهار شده باشد
یا پاییز یا زمستان یا
هرچی!
وقتی می‌آمدی
دلم می‌خواست
بیایی
.
افشین صالحی

نیلوفر دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 10:05 http://nafasi76.blogfa.com

آیا شبی برای دلم ماه میشوی؟
پایان این قصیده جان کاه میشوی؟

هرلحظه زیر بارش چشم تو سوختم
جانا از این شکنجه تو آگاه میشوی؟

در چاه حجله خواب دل افسردگی شدم
امید یوسفت به دل چاه میشوی؟

هرچند بودن تو و من یک فسانه است
محبوب من به فرصت یک آه میشوی؟

عشق امین ؛ لیلی شب گریه های من
آیا شبی برای دلم ماه میشوی؟

نفس دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 10:04 http://nafasi76.blogfa.com

دنیا را بغل گرفتیم


گفتند امن است؛ هیچ کاری با ما ندارد...


خوابمان برد . . . بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردها یش شده ایم!



***حسین پناهی***

عجب حکایتی دارد این دنیای بی غدار!!
همان دستی است که کاشته بود
داس بر میدارد ودرو میکند
وچه ساده ایم ما ...
برای مزرعه ها مترسکی ساختیم

سلام وصبحتون بخیر .ممنونم از لطفتون دوست گرانقدر

سلام و صبح شما هم بخیر دوست عزیز

نفس دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 09:50 http://nafasi76.blogfa.com

اولین شمع گفت :" من صلح هستم. هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. "
هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله ی آن کم و بعد خاموش شد.
شمع دوم گفت :" من ایمان هستم. واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد، برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم. "
حرف شمع ایمان که تمام شد، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد.
وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت :"من عشق هستم. توانایی آن را ندارم که روشن بمانم چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند. آن ها حتی فراموش کرده اند که به نزدیک ترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند."
پس شمع عشق نیز بی درنگ خاموش شد.
کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت :«شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟»
چهارمین شمع گفت :"نگران نباش، تا وقتی من روشن هستم به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم."
چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه ی شمع ها را روشن کرد.
بنابراین شعله ی امید هرگز نباید خاموش شود. ما باید همیشه امید وایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم...

نارنجی یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 21:03 http://mahvasetarehman.blogfa.com/

میان این همه مهمان ،

چقــدر تنهایم !

وقتی ،

در بین این همه کفش ...

کفش های تو

.... نیست !

سلام دوست عزیز
به قول خانم بهنوش بختیاری
شبتون پرستاره

سلام و مرسی از حضورتون

حمید عسکری یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 13:38 http://sobhbabaran.blogfa.com

جهان من ...
جزیره ایست میان آبها...
امید بسته ام از کرانه ها ...
شاید میان این حضور ...
میان این عبور ...
مرا کسی شنیده باشدش؟!

سلام وظهرتون بخیر .ممنونم از نگاه پرمهرتان

سلام و ساس از لطفتون

نیلوفر یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 13:29 http://nafasi76.blogfa.com

قطار می‌رود...

تو می‌روی...
تمام ایستگاه می‌رود...
و من چقدر ساده‌ام که سال‌های سال

در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده‌ام
و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام‌‌!

نیلوفر یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 13:28 http://nafasi76.blogfa.com

او نماز می خواند و من آواز...!

.

.

.

عقایدمان چقدر فرق دارد!

او خدای خودش را دارد، منم خدای خودم را!

خدای او بر روی قانون و قاعده است و از قدیم همین بوده!

خدای من بر اساس نیازم و تجربیاتم است و هر روز کامل تر از دیروز است!

او خدا را در کنج خانه و معجزه می بیند!

...من خدا را در آسمان ها و درون خودم...

در قطره ای باران، بغض هایی پر از اشک، در شادی از ته دل...

در ثانیه به ثانیه زندگیم!

او جلوی خدایش سجده می کند!

ولی من در آغوش خدایم آرام می گیرم!

نمی دانم خدای من واقعی تر است یا او...

دین من بهتر است یا او...

نیلوفر یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 13:27 http://nafasi76.blogfa.com

دوست دارم

رو نوک پنجه بلند شدن ها را...

و بوسیدن لب های تو را...

همون لحظه هایی که

تو یه عالمه مرد میشی...

و من یه عالمه زن...

نیلوفر یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 13:27 http://nafasi76.blogfa.com

انسان باز هم می تواند متولد شود

تولدی به دست خویشتن

تولدی که به خواست و اراده ی خودش باشد

تولدی انتخابی برای چگونه بودن

و بودنی سرشار از خداوند...

نیلوفر یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 08:59 http://nafasi76.blogfa.com

پیرمردی هر روز تومحله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد؛ روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش. پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟ پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان. پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم...
"دوست خدا بودن سخت نیست"

نیلوفر یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 08:58 http://nafasi76.blogfa.com

هیچوقت به کسى که بهت اعتماد داره، دروغ نگو…
هیچوقت به کسى که بهت دروغ میگه، اعتماد نکن

نیلوفر یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 08:58 http://nafasi76.blogfa.com

بارالها
تو نادیده میگیری
من هم نادیده میگیرم
تو خطاهایـم را
من عطاهایت را .

حمید عسکری یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 07:59 http://sobhbabaran.blogfa.com

طلب کرده بودم
در قنوتهایم -عقل را زخدا
بی خبر - عشق -بیامد
گوشه ی محرابم گرفت

سلام وصبح زیبایتان بخیر دوست گرانقدر
شعر بسیار زیبایی بود
یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم...

سلام و ممنونم از شما

نیلوفر شنبه 7 آذر 1394 ساعت 11:28 http://nafasi76.blogfa.com

ﺍﯼ ﺑﯽﺗﻮ ﻣﻦ، ﺧﺮﺍﺏ !
ﺷﺐ ﺑﯽﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺍﯼ ﺑﯽﺗﻮ ﻣﻦ ﺳﺮﺍﺏ
ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺘﺎﺏ، ﺗﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﻣﻦ، ﻣﻨﯽ ﺑﻪﭘﺎﺳﺖ،
ﺍﻣﺎ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺩﻟﺸﺪﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﻋﻤﯿﻖ ﺧﻮﺍﺏ.
ﺟﺪﺍﯾﯽ، ﭼﻪ ﺧﯿﻤﻪﺍﯼ
ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣﺎ . . . ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺩﻟﺸﺪﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﻋﻤﯿﻖ ﺧﻮﺍﺏ .
ﺍﯼ ﺩﯾﺪﻩﺍﺕ ﺷﺮﺍﺏ !
ﺟﺮﻋﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ .
ﺍﯼ ﺑﯽﺗﻮ ﺩﻝ ﺧﺮﺍﺏ، ﺗﺒﺎﻫﯽ . . .
ﺩﺭ ﮐُﻨﻪ ﻣﻦ ﻏﻢ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘُﺮ ﺳﺘﻮﻩ ﺷﺐ
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽﮐُﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺐ ﭼﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻟﺮﺩ.
ﺍﯼ ﺑﯽﺗﻮ ﻣﻦ، ﺧﺮﺍﺏ !
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﺩ
ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩﺍﻧﺪ
ﺩﺭ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ.
ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﺍﯼ ﺑﯽﺗﻮ ﻣﻦ، ﺧﺮﺍﺏ !
ﺍﯼ ﺑﯽﺗﻮ ﻣﻦ، ﺧﺮﺍﺏ !
ﺷﺐ، ﺑﯽﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛
ﻣﻦ، ﺑﯽﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ،
ﻭ ﺟﺪﺍﯾﺎﻥ
ﺩﺭﻫﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﯼ ﺑﯽﺗﻮ،
ﺍﯼ ﺳﺮﺍﺏ !

ﻧﺼﺮﺕ ﺭﺣﻤﺎﻧﯽ

نیلوفر شنبه 7 آذر 1394 ساعت 11:13 http://nafasi76.blogfa.com

وقتی تو دنیای منی ، درگیر دنیا نیستم
دنیا اگه ترکم کنه ، من با تو تنها نیستم

هر روز با برق نگات، دنیامو روشن میکنم
من با تو ، تو این لحظه ها، احساس بودن میکنم

بود و نبود من تویی ، انگار بی تو نیستم
پای همه دلتنگیات ، من مثل کوه می ایستم

من با تو میتونم فقط، دنیامو زیباتر کنم
دستامو محکمتر بگیر، احساستو باور کنم

من خوب میدونم که تو ، دائم به فکر رفتنی
حتی اگه ترکم کنی ، بازم تو دنیای منی

من بیقرارت هستم و ، تو بیقرارم نیستی
احساس پوچی میکنم ، وقتی کنارم نیستی

من بی تو نابودم،بری، دنیا جوابم میکنه
دلشوره های رفتنت ، هر روز آبم میکنه

نیلوفر شنبه 7 آذر 1394 ساعت 11:12 http://nafasi76.blogfa.com

الهی آرامش درونم راسپاس.
الهی سلامتی جسمم را سپاس.
الهی آگاهی روز افزونم راسپاس.
الهی دل شادم راسپاس.
الهی دل پر تپشم راسپاس.
الهی این لحظه راسپاس.
الهی مکان مقدس را سپاس.
الهی دوستان خوبم را سپاس.
الهی نفس پر انرژیم را سپاس.
الهی موفقیت امروزم راسپاس.
الهی شایستگیم را سپاس.
الهی لیاقتم راسپاس.
الهی باتو بودنم را سپاس.
الهی تورادر همه حالم سپاس.
به لطف الهی من اشرف مخلوقاتم.
به لطف الهی من تجلی کائناتم.
به لطف الهی من عزیزدردانه ی آفرینشم.
به لطف الهی انسان بودنم راسپاس.
من از صمیم قلب عاشقم برای همه توانگری الهی میطلبم.
من از صمیم قلب پر طپشم.برای همه آرامش الهی میطلبم.
الهی تورا به داده ونداده هایت سپاس.
الهی تورا در همه ی لحظات عمرم سپاس.
الهی تورا سپاس ، سپاست را سپاس..

نیلوفر شنبه 7 آذر 1394 ساعت 11:11 http://nafasi76.blogfa.com

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی
ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد

چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت
ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد

سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد

غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار نسیم صبا نگه دارد

حافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد