می خواهمت
و نمی دانم
تو به کدامین شب دلگیر بسته ای
که کور سویی حتی
به سیاهی مدام زندگی ام
نتابیده ای
و در کدام آغوش گرم
بی دغدغه آرام گرفته ای
که هیچگاه
خبر از سردی دستهای تنهایم نداشته ای
من چه ساده در تاریکی خیالم
تو را چنان به روشنی باور داشتم
که انگار قطره های باران را ...
من چه کودکانه بودنت را
حتی برای یک لحظه
همیشه بهانه گرفتم
همیشه خواستم
آه...
من چقدر ندانستم
که خواستن های آدم ها
همیشه توانستن نیست...
سیاوش خاکسار
پا به پای زندگی تا مرگ می آیم جلو
ترس؛ یک پایم عقب ...
شوق؛ یک پایم جلو ...
سلام ودرود
چه اهنگ قشنگی داره وبتون
سپاس
سلام و تشکراز لطفتون جناب نارنجی بزرگوار
با سلام واحترام
تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست
نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست
فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم
که هر چه رود در این سرزمین مسافر توست
همان بس است که با سجده دانه برچیند
کسی که چشم تو را دیده است و کافر توست
به وصف هیچ کسی جز تو دم نخواهم زد
خوشا کسی که اگر شاعر است ، شاعر توست
که گفته است که من شمع محفل ِ غزلم ؟!
به آب و آتش اگر می زنم به خاطر توست
فاضل نظری
راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیست
آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
سلام وقت بخیر مهتاب خانم
خوش اومدین[گل][گل]
سلام و تشکر
"دوستت دارم"

خبری ست یا امری؟
پرسشی یا عاطفی...
هر جور که صرفش کنیم،
با هر علامت و لحن...
کسی که باید، جدی نمی گیرد...
شرمنده ی موی سپید شدیم
تمام زندگی...
که عمر به چند ده هزار رسیده
یک روز نکرده ایم زندگی...
سلام وعرض ادب واحترام دوست گرانقدر
ممنونم بابت تبریکتون و نگاه پر مهرتون.
پاینده باشی وسلامت
سلام
انجام وظیفه بود دوست گرامی
من چقدر ندانستم که خواستنهای آدمها همیشه توانستن نیست :( زیبا بود
دلگیرم! در غروب تنهایی چه کنم؟
وقت سحر با فکر تو کجایی چه کنم؟
میشود از دل تنگم عبور کنی؟
بی تو با خاطرات رویایی چه کنم؟
کاش نه همیشه گاهی یادی از من بکنی
شب فراغ است بدون لالایی چه کنم؟
مهر است و مهرت نرود از دل و جان
با جای خالیت و این زندگی اجباری چه کنم؟
نیستی و دلم همواره پاییز است
در نبودت با این کاسه ی چه کنم، چه کنم؟
نازنین جعفری
"باز خواهی گشت آیا ؟ "
ترکم مکن
حتی برای یک روز
زان رو که به انتظار
ایستگاهی متروک خواهم بود
خالی از قطار .
ترکم مکن
حتی برای ساعتی
که دلتنگی چون بارانی
به آوارم فرو خواهد ریخت
و غبار
چون هاله ای.
جای پایت به شنها امیدم می دهد
و مژگانت آرامشم.
عزیزترین !
ترکم مکن حتی برای ثانیه ای .
وقتی تو نیستی
سرگردان سرگشته این سوال مداومم
که باز خواهی گشت آیا؟
زندگی زیباست
یک روز
یک ساعت
یک دقیقه
هرگز باز نمیگردد
پس لطفا
از جنگ بپرهیز
از خشم دوری کن
عاشقانه حرف بزن
دلتنگی یعنی :

یک شب ،
دلت بماند روی دستت ...
و نفهمی چطور میتوانی ...
بدون او ..
آرامش کنی!
سلام بانومهتاب .
احوال شما چطوره ؟
درود بر شما که سنگر را پیروزمندانه حفظ کردید . ادیب هستید و اندیشمند .
چقدر باوفا هستید که هنوز درویش را مورد لطف قرار داده اید با اینکه مدتهاست تقصیر خدمت داریم .
من بیشتر اوقات نوشته هایتان را میخوانم و سرمست از انتخابتان میشوم ، بخصوص ترانه هایی که مناسب با حال و هوای وبلاگ می گذارید.
خیلی خوشحال شدم که هستید ،
انشااله همیشه شمارو سالم و سرزنده و با نشاط و بخصوص نشاط ادبی ببینیم .
به یادتون هستیم ،
دعا بفرمایید مارو .
به امید دیدار مجدد ، بدرود .
سلام و تشکر جناب درویش

سپاس از حضور و لطفتون
آرام بخش ها

حافظه ام را پاک کرده اند
امّا
دلم می گوید
من کسی را
بسیار دوست می داشتم....!
دل آدم ...چه گرم می شود گاهی ساده... به یک دلخوشی کوچک...
به یک احوالپرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه ...
به یک "تکان سر"...یعنی...تو را می فهمم...
... به یک گوش دادن خالی ...بدون داوری!
به یک همراهی شدن کوچک ...
به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام ...
به یک پرسش :"روزگارت چگونه است ؟"
به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه !
... به یک وقت گذاشتن برای تو...
به شنیدن یک "من کنارت هستم "...
به یک هدیه ی بی مناسبت ...
به یک" دوستت دارم "بی دلیل ...
به یک غافلگیری :به یک خوشحال کردن کوچک ...
به یک نگاه ...
به یک شاخه گل...
_دل آدم گاهی ...چه شاد است ...
به یک فهمیده شدن ...درست !
به لبخند!
به یک سلام !
به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک ...!!!
ندگی زیباست چشمی باز کن / گردشی در کوچه باغ راز کن
هر که عشقـش در تماشــا نقش بست / عینک بد بیــنی خود را شکسـت
علت عـاشـق ز عـلتـها جـداسـت / عشــق اسطرلاب اسرار خــداست
من مـیـان جسـمها جــان دیـده ام / درد را افکنـده درمـان دیـده ام
دیـده ام بــر شـاخه احـسـاســها / مــی تپــد دل در شمیــم یاسها
زنـدگـی موسـیـقـی گنـجشـکهاست / زندگی باغ تماشـــای خداســت
گـر تـو را نـور یـقیــن پیـــدا شود / می تواند زشــت هم زیبا شــود
حـال من، در شهر احسـاسم گم است / حـال من ، عشــق تمام مــردم است
زنـدگی یــعنـی همیــن پـروازهـا / صبــح هـا، لبـخند هـا، آوازهــا
ای خـطوط چهــره ات قـرآن من / ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن
ازتــو اشـعارم پـر از تــو مـی شـود / مثنوی هایـم همــه نو می شـود
حرفـهایـم مـــرده را جــان می دهــد / واژه هایـم بوی بـاران می دهـد
طول کشیدن معالجه را
دو سبب خواهد بود :
نادانی پزشک ،،،
یا نافرمانی بیمار ..!؟
جهان
این همه کلمه نمی خواست
همان حروف نام تو کافی بود
حروف نام تو را
اگر بلند
کشیده
ایستاده بنویسیم
هزار تعبیر نو
بی شمار تصویر
در شعر می آید
((هومن کرمی))
می گویند قلب هر کس به اندازه مشت بسته اوست.
اما من قلبهایی را دیده ام که به اندازه دنیایی از محبت عمیقند.
دلهای بزرگی که هیچوقت در مشتهای بسته جای نمی گیرند.
دلهای بزرگی که مانند کویر نامحدودند و تشنه اند تا اینکه ابر محبت ببارد.
در عوض دلهایی هم هستند که حتی از یک مشت بسته کوچک هم کوچکترند.
دلهایی که شاید وسیع هم بتوانند باشند اما بیش از یک بند انگشت هم عمق ندارند.
و تو هر وقت خواستی بدانی قلبت چقدر بزرگ است،
به دستت نگاه کن،
یادتو شروع میکنم خدای عزیز،دختر شیرینی که اینو میخونه،مهربونه و من بهش افتخار میکنم،تو زندگیش بهش کمک کن و کمکش کن که راه درست رو انتخاب کنه،
حالا به ساعت نگاه کن،تا 9دقیقه یه چیزی خوشحالت میکنه،بعداز اینکا این پیام رو خوندی با 15تا از دخترایی که دوسشون داری تو اشتراک بذار،حواست باشه فقط برای دختر بفرست!اگر برای من نفرستادیش یعنی دوست صمیمیت نیستم،حالا من یه بازی برات دارم که از سال 1977شروع شده،زمانی که اینو خوندی برای 15نفر بفرست و آرزو کن این اتفاقات تو 5روز آینده بیفته
روز اول:بابهترین خبر ممکن از خواب بیدار شی
روز دوم:یه دوست قدیمی رو ببینی
روز سوم:پول زیادی به دستت برسه
روزچهارم:یه روز عالی برات باشه
روز پنجم:کسی که تو زندگی عاشقشی خوشحالت میکنه
اگر اینو برای دوستات نفرستی برعکس این اتفاقا برات پیش میاد،این زنجیره رو قطع نکن،تا 9دقیقه بعد اینو برای دوستات بفرست،کار سختی نیست،و میبینی که اونا هم برات میفرستنش،باید بهش توجه کنی..
تـ ـو بـ ـرو…
مـ ـن هم برای اینکـ ـه راحـ ـت تربروی…
می گویـ ـم : برو “خیـ ـالی نیسـ ـت “
امـ ـا…
کیسـ ـت که ندانـ ـد…
بی تـ ـو…
تنهـ ــا چیـ ـزی کـ ــه هسـ ـت…
“خیـ ـال توسـ ـت” …
با تو بدرود ای مسافر
هجرت تو بی خطر باد
پر طپش باشه دلی که
خون به رگهای تنم داد
ﺧﺸﮑﯿﺪﻩ ﺷﻌﺮ ﻫﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ
ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻦ
ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺰﻥ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ
ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ
ﺩﺭ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ
ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﻡ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ
ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻥ
ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻦ
ﺗﺐ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﻢ
ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﺩﻟﻢ ﮐﻢ ﮐﻦ
ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻦ
نمیدانم چرا "" جـــــَســـــَدِ "" آنهایی که میگفتند :
" [{ بــــی تــــو مـــیــمـــیـــرم ]} "
هرگز پیدا نشد...
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
چه قشنگ
اکنون کجاست؟

چه می کند؟
کسی که فراموشش کرده ام...
کل دنیا هم بگویند دوستم دارند …
فایده ندارد !
اما …
دوستت دارم های ” تــــو ”
چه غوغایی می کند …
روحم را تازه می کند !
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم…
از تمام زمین یک خیابان را…
و از تمام تو…
یک دست که قفل شود در دست من…
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من***شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود *** تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان***باغبان نیز نیامد پی دلداری من
به تو نامه می نویسم
ای عزیز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو
گم شد و به قصه پیوست
آرزوی من ماندن تــوست اما...
خدایا اگر آرزوی او رفتن من است
آرزوی او را برآورده کن
من جز آرزوی تـــو آرزویی ندارم