سلام واحترام
عطرقلمتان همچون همیشه شامه نواز است ورایحه خوشش مست می نماید هر خواننده ای را
آفرین بر این رسایی قلم
هزاران آفرین بر این ادراک بالا وعلم والا
باران بوی رحمت می دهد باران نوید استجابت می دهد
باران
مژده وصلت می دهد در پس ابرهای تیره وکدر هجران وجدایی
باران.....
مانا ونویسا باشید
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟!!
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد....
بنشینیم و بیندیشیم
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر؟
و چه خواهد آمد بر سرما، با این دلهای
پراکنده
جنگلی بودیم،
شاخه در شاخه همه آغوش
ریشه در ریشه همه پیوند
وینک انبوه درختانی تنهاییم
مهربانی، به دل بسته ما مرغیست
کز قفس در نگشادیمش
و به عذری که فضایی نیست
وندرین باغ خزان خورده
جز سموم ستم آورده هوایی نیست
ره پرواز ندادیمش
هستی ما که چو آیینه
تنگ بر سینه فشردیمش
از وحشت سنگانداز
نه صفا و نه تماشا
به چه کار آید؟
دشمنی دلها را با کین خوگر کرد
دستها با دشنه همدستان گشتند
و زمین از بدخواهی به ستوه آمد
ای دریغا، که دگر دشمن رفت از یاد
وینک از سینه دوست
خون فرو میریزد.
دوست، کاندر بر او گریه انباشته را
نتوانی سر داد
چه توان گفتش؟
بیگانهست
و سرایی که به چشمانداز پنجرهاش نیست
درختی که بر او مرغی
به فغان تو دهد پاسخ،
زندان است
من به عهدی که بدی مقبول،
و توانایی داناییست؛
با تو از خوبی میگویم.
از تو دانایی میجویم.
خوب من،
دانایی را بنشان بر تخت
و توانایی را حلقه به گوشش کن!
من به عهدی که وفاداری
داستانیست ملالآور
و ابلهی نیست دگر، افسوس،
داشتن جنگ برادرها را باور،
آشتی را
به امیدی که خرد فرمان خواهد راند
میکنم تلقین.
وندرین فتنه بیتدبیر
با چه دلشوره و بیمی نگرانم من ...
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر
و چه خواهد آمد بر سر ما؟
با این دلهای پراکنده
بنشینیم و بیندیشیم.
دلتنگی یعنی همین

تو این جمعه رفته باشی
تمام تاریخ جمعهاش دلگیر باشد...
گاهی وقتا یه نفر باعث می شه که بفهمـی
اون چیزی که تو رو روی زمین نگه داشتـه
جاذبه ی زمین نیست بلکه وجود اونه …..
سلام و تشکر از حضورتون
سلام واحترام
عطرقلمتان همچون همیشه شامه نواز است ورایحه خوشش مست می نماید هر خواننده ای را
آفرین بر این رسایی قلم
هزاران آفرین بر این ادراک بالا وعلم والا
باران بوی رحمت می دهد باران نوید استجابت می دهد
باران
مژده وصلت می دهد در پس ابرهای تیره وکدر هجران وجدایی
باران.....
مانا ونویسا باشید
سلام و سپاس از محبتتون
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟!!
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد....
آدمهایی را که زیاد دوستت دارند ،
بیشتر دوست داشته باش
و آنهایی را که زود ترکت میکنند ،
زودتر فــــــــــــــراموش کن..
زندگی همین است
تعادل میان عشق و نفرت
تعادل میان بودنها و نبودن ها
تعادل میان آمدنها و رفتن ها
زندگی مرزی ست که میگذاری
تا کسی هستی تو را نیست نکند
مرزی برای آنهایی که میگویند
"دوستت دارم" و "همیشه با تو خواهم ماند"
لبخند بزن!
بدون انتظار پاسخی از دنیا ،
بدان روزی دنیا انقدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ لبخند ،
با تمام سازهایت می رقصد ...
چارلی چاپلین
نعره هیچ شیری
خانه چوبی را خراب نمیکند
من از سکوت موریانه ها میترسم..
کاش دو قلب داشتم

دو قلبی عاشقِ تو میشدم
یکی برایِ آنکه بزنی، بشکنی...
بروی!
یکی را ببری
که دلَت نگیرد
دلتنگ نشوی
پروانه
دلتنگ آمدنت بودم
چه خوب شد به دلتنگی من آمدی!!
اما حالا که قصد داری بروی
صبر کن تا برایت فانوس فاتحه ای روشن کنم...
می بینی!!
هیچ قانونی حتی قانون ابن سینا نمی تواند مرهم
بالهای زخمی کسی باشد که دلش از دنیا گرفته است...
پروانه!!
می بینی چه قدر دل کندن از دریا سخت است
برای کسی که فکر می کند ماهی شده است...
می بینی چه قدر هوایی شده ام!!
بنشینیم و بیندیشیم
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر؟
و چه خواهد آمد بر سرما، با این دلهای
پراکنده
جنگلی بودیم،
شاخه در شاخه همه آغوش
ریشه در ریشه همه پیوند
وینک انبوه درختانی تنهاییم
مهربانی، به دل بسته ما مرغیست
کز قفس در نگشادیمش
و به عذری که فضایی نیست
وندرین باغ خزان خورده
جز سموم ستم آورده هوایی نیست
ره پرواز ندادیمش
هستی ما که چو آیینه
تنگ بر سینه فشردیمش
از وحشت سنگانداز
نه صفا و نه تماشا
به چه کار آید؟
دشمنی دلها را با کین خوگر کرد
دستها با دشنه همدستان گشتند
و زمین از بدخواهی به ستوه آمد
ای دریغا، که دگر دشمن رفت از یاد
وینک از سینه دوست
خون فرو میریزد.
دوست، کاندر بر او گریه انباشته را
نتوانی سر داد
چه توان گفتش؟
بیگانهست
و سرایی که به چشمانداز پنجرهاش نیست
درختی که بر او مرغی
به فغان تو دهد پاسخ،
زندان است
من به عهدی که بدی مقبول،
و توانایی داناییست؛
با تو از خوبی میگویم.
از تو دانایی میجویم.
خوب من،
دانایی را بنشان بر تخت
و توانایی را حلقه به گوشش کن!
من به عهدی که وفاداری
داستانیست ملالآور
و ابلهی نیست دگر، افسوس،
داشتن جنگ برادرها را باور،
آشتی را
به امیدی که خرد فرمان خواهد راند
میکنم تلقین.
وندرین فتنه بیتدبیر
با چه دلشوره و بیمی نگرانم من ...
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر
و چه خواهد آمد بر سر ما؟
با این دلهای پراکنده
بنشینیم و بیندیشیم.
ﺩﻟــــــــــــــــــﺖ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ،
ﺳـــــــــــــــﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ ﺑـــــــــــــﺎﻻ ..!
ﺗﻼﻓﯽ ﻧﮑﻦ ، ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻥ ، ﺷﺮﻣﮕﯿﻦ ﻧﺒﺎﺵ .
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ؛ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ، ﮔﻮشه ﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺰ ﺍﺳﺖ ..
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﺪﺍﺭﺕ ﺑﻮﺩ ﺯﺧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ، ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯽ ﺭﻭﺯﯼ
ﺷﺎﺩﯾﺶ، ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺑﻮﺩ …
ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺳﺎﮐﺖ .
ﺑﻐﻀﺖ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻦ،ﺭﻧﺠﺖ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺗﺮ ..!
ﺯﻣﻴﻦ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ !!
با سلام واحترام
آفرین بر وفا وصداقتتان
هزاران آفرین بر رسایی قلمتان
تو رفتى و
سکوت جوشید و
فریاد نبودنت را سر داد
تو رفتى و قلم ها گریستند و گریه ها
بر کاغذ خشک شدند و
کاغذها
روزنامه شدند و
همه فهمیدند
نبودنت را
مانا ونویسا باشید
سلام و سپاس از شما
بارانی که سالها پشت ابر

به انتظار نشسته بود
عاقبت بارید
وتو به خانه ام آمدی ...
سلام و صبح یباتون بخیرو شادی دوست گرانقدر
طاعات وعبادتتون مورد قبول حق .
ممنونم از حضور ونگاه زیباتون
سلام و وقت بخیر

تشکر از حضورتون
..ღღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ
...ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღღ
.......................ღ♥ღ
...........ღ♥ღ...ღ♥ღ
...........ღ♥ღ
...........ღ♥ღ.........ღ♥ღ.....ღ♥ღ
...........ღ..ღ♥ღ.......ღ♥ღ.....ღ♥ღ
...........ღ......ღ♥ღ.....ღ♥ღ.....ღ♥ღ
...........ღ♥ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ♥ღ♥ ......ღ♥ღ
...........ღ♥ღღ♥ღ♥ღ♥ღღ♥ღღ♥........ღ♥ღ
....................................................ღ♥ღ
..........................@@..@@.............ღ♥ღ
..........................@@..@@.............ღ♥ღ
..............................@@................ღ♥ღ
..............................@@.....................