در حوالی رویاهایم کسی هست که
بعد از هر باران دلتنگی رنگین کمانی می شود برایم
با تار و پود عشق ..
کسی هست که از شوق آمدنش
به استقبال بهار می روند خزانهای عاشقی ام
کسی هست که آسمان تنهایی ام را
با تمام عظمتش به آغوش می کشد
کسی هست که ابرها را وسوسه می کند
به لحن باران
وقتی هوایش در من گل می کند ..
کسی هست که از زخمه های عاشقانه اش
سمفونی بتهوون می شود
موسیقی ذهنم ...
اما
.
.
.
همیشه کسی هست که نیست ... !
عادل دانتیسم
سلام"
دیشب با خدا دعوایم شد. با هم قهر کردیم ...
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد.
رفتم گوشه ای نشستم.
چند قطره اشک ریختم و خوابم برد.
صبح که بیدار شدم. مادرم گفت:
نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد"...
سلام
اگــــــــر دیوانگی نباشد پس چیست؟؟
وقتی در این دنیایِ به این بزرگــــــــــی...
دلت فقط هــــــــــوایِ یک نفر را میکند!!!!
قتــــی کسی تـــــو را

عاشقانـــــــه دوست دارد
شیــــوه ی بیــان اســم تـو
در صدای او متفاوت است
و تــــو
می دانی
که نامت
در لبهـای او ایمـــــن است
ببین

به جایی رسیده ام که
فرقی نمی کند
اشک هایم
از غم است یا شادی ........
خسته ام
و سایه ی هیچ درختی
همقد حجم خستگی ام نیست!
سلام مهتاب جونم
شبت بخیر و خوشی و ایام به کام
سلام و تشکر فرناز عزیزم

دوست داشتن یعنی اینکه :
محبت کنی حتی اگر تحقیر شی
بزرگی کنی حتی اگر کوچیک شی
عشق بورزی حتی اگر محکوم شی...
چقدر خوبه نزدیکترین ستاره ام تو باشی
به آسمون شبهای من خندیده باشی
در کوچه پس کوچه های شهرمون
تو نزدیکترین دختر همسایه باشی
چقدر خوبه نام منو صدا کنی
تو زیباترین دختر همسایه باشی
چقدر خوبه در باغ آشنایی مون
صد تا سبد میوه چیده باشی
چقدر خوبه روزهای بارونی و ساحل دریا
عروس دریایی من تو باشی
چقد خوبه در قصّه های شهرمون
پری قصّه های من تو باشی
چقدر خوبه سکّه بنام تو زنم
خازن سکّه های من تو باشی
چقدر خوبه هزارتا عاشق در بزنند
در وا نکنی و منتظر منِ دیوونه باشی
دلـتنگـی . .

تـرجـمانِ دوسـت داشـتنی ست بـی انتـها
بـی انتـظار پاسخ . .
بـا تـو بودن هایی ست؛
بـی تـو !
ﺭﻓﺖ !!!!!....
ﺧﺠﺎﻟﺖ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ
" ﺩﻭﺳـــــــــــــــﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ"
ﺩﻟﻢ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ :
" چه کرﺩﯼ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﻢ "
ﻏﺮﻭﺭﻡ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ :
" ﻧــــــــــــــــــــﺮﻭ" ... ﺑﻤﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻟـــــﻢ"
ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺶ ﮐﻨﻢ ...
ﻋﻘﻠﻢ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﺑﮕﻮﯾﻢ :
" ﺑﺮﮔــــــــــــــــــــﺮﺩ "
ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ
" ﻧﻔــــــــــــــــــــﺲ " ﺑﮑﺸﻢ
"ﻗﺴﻤــــــــــﺖ " ...
ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﺑﺮﺳﺪ ...
ﻭﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ...
" ﺧـــــــــــــــــــــــــﺪﺍ "
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺰﺭﮔﯿﺶ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ .. !
دلم را سپردم به بنگاه دنیا.
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا .
و هر روز برای دلم،
مشتری آمد و رفت .
و هی این و آن،
سرسری آمد و رفت.
…….
ولی هیچ کس واقعاً،
اتاق دلم را تماشا نکرد.
دلم قفل بود.
کسی قفل قلب مرا وا نکرد.
…….
یکی گفت:
چرا این اتاق ،
پر از دود و آه است؟
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است؟
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است؟
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش،
فقط از غم و غصه و ماتم است.
…….
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
………..
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست.
و در را به روی همه
پشت خود بست.
………
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید،
دیگربرای شما جا نداریم.
از این پس به جز او ،
کسی را در اینجا نداریم
دلت که گرفته باشد
شادترین آهنگ ها هم برایت روضه خوانی می کنند
شلوغ ترین مکان ها تنهاییت را به رخت میکشند
شادترین روزها برایت غمگین ترین روزهاست
دلت که تنگ باشدنغض می شود همه قانون ها......
همه اسباب های خانه ی ذهنم را ثانیه ها دریده اند

ولی من هنوز اینجا هستم...
و منتظرم تا برگردی!
عصرتون بخیرو .ممنونم از نگاه زیباتون
سلام و وقت بخیر دوست گرامی
بی هیچ هزینه ی می توانیم در ذهن دیگران جاری شویم


پس آنگونه باشیم که وقت به یادآوریمان
خنده بر لهایشان جاری شود نه نفرت ...
ار بس از خودم فرار کرده ام

این روزها ...
دلم حتی برای خودم هم تنگ شده
سلام وعرض ادب دوست گرامی آخرهفته ی خوبی داشته باشید
سلام تشکر همچنین شما
یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی ؛
اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته و هر چند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و زیر لب میگه : لیلا … لیلا … لیلا …
مرد میپرسه : این آدم چشه ؟
میگن : یه دختری رو میخواسته به اسم لیلا که بهش ندادن ، اینم به این روز افتاده !
مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن و مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش و در حالیکه سعی میکنه زنجیرها رو پاره کنه با خشم فریاد میزنه : لیلا … لیلا … لیلا …
بازدید کننده با تعجب میپرسه : این یکی دیگه چشه ؟
میگن : اون دختری رو که به اون یکی نداده بودن ، دادن به این !!!
دلخوشیم که در نیمه ی تاریک دنیا


کسی ما را گم کرده است
و دارد در به در
دنبالمان می گردد
کسی که زنگ در را
همیشه بعد از هجرت ما
به صدا در خواهد آورد
عطر تو نفس های پر از قصه بادست
پیراهن من دل به نفس های تو دادست
معشوق منی گر چه دلم عشق بلد نیست
عشقت به سر هر که تو را دیده زیادست
با غربت تلخی که به ما ارث رسیدست
تنها دل یک شاپرک سوخته شادست
تن پوش تو عشق است و غزل دگمه ندارد
این جامه کمی بر تن این شهر گشادست
من تشنه دریای تو ام غربت آبی!
آبی که طلب کرده ام این بار مرادست!
بی تو مهتاب شبان
کوچه چه کارم آید!
سلام وصبح زیباتون بخیر دوست گرامی ممنونم
سلام و وقت بخیر
کسی هست که از شوق آمدنش

به استقبال بهار می روند خزانهای عاشقی ام...
سلام وعرض ادب دوست گرامی .شعر زیبایی بود
سلام نظر لطف شماست
هیچ گاه فکر نکن که تو یک بازنده ای…
همیشه به یاد این باش که یه کسی اون بالا بالا ها داره تو را نگاه میکنه
و همیشه دست هاش منتظر اینکه تو به طرفش بری
پس فرصت از دست نده برو به سمت آرامش
نه تو می مانی نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک روز قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
دست نوشته زیبایی است
پاییز برای من همیشه برپاست
چادرت را که بر سر میکنی
برایم مثل کعبه مقدس میشوی
راه قبله ات را نشانم بده ...
سلام و عرض ادب دوست گرامی
ممنونم از نگاه پرمهرتون ودعای خیرتون .
پاینده باشبد وبرقرار
سلام و روزتون بخیر

تشکر، لطف دارین
کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه های کنابخانه ای روستایی
گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب تشدید دلتنگی هایمان
به امانت می بردند